دومین پیش همایش مجازی در تاریخ 28 اردیبهشت 1400 با محوریت مشارکت سازمانهای مردم نهاد در مسالهیابی سوءمصرف موادمخدر برگزار شد.
دومین پیش همایش مجازی در تاریخ 28 اردیبهشت 1400 با محوریت مشارکت سازمانهای مردم نهاد در مسالهیابی سوءمصرف موادمخدر برگزار شد.
گزارش این پیش همایش بدین شرح است :
سخنران: دکتر ایمان رحیمیپور (عضو هیئت علمی گروه حقوق و علوم سیاسی دانشگاه یزد)
ساعت ۹ تا ۱۰:۱۵ session 1:
در طی این برنامه قرار است با نگاهی کاملا متفاوت و عملگرایانه یعنی آن چیزی که نیازمند سازمانهای مردم نهاد است مباحث را پیش ببریم و انشاءالله عزیزان در بحث ها شرکت کنند تا کارگاه یک آورده عملیاتی داشته باشد. در رابطه با موضوع بحث یک مقدار کلانتر درمورد اصول و مبانی مسائل مشارکتی و تکنیک های جلب مشارکت صحبت کنیم. با عنوان کلی طرح مشارکت و نقش سازمان مردم نهاد در بحث مسئلهیابی سوء مصرف مواد مخدر، صحبت خواهم کرد. با یک نگاه و رویکرد متفاوت که خسته کننده هم نباشد، مطالبم را ارائه کنم. اولین سوالی که با آن مواجه می شویم و باید جواب بدهیم اینست که مسئله ما (problem) که در مقابل question به کار میبریم، در حوزه مصرف مواد مخدر چیست؟ اگر بتوان به این سوال پاسخ داد و فکر کرد، نیمی از راه را رفته ایم. سوال ابتدایی و مقدماتی به نظر میرسد، اما بسیار سوال مهمی است. این سوال که مشکل ما در حوزه مصرف مواد مخدر چیست؟ چرا اساساً با بحث مواد مخدر و اعتیاد مشکل داریم؟ قسمت مبنایی و مقدماتی است که از عزیزان میخواهم همکاری و تعامل کند.
وقتی اسم مسئله را روی یک چیزی میگذاریم، باید بدانیم که مسئله یک موضوعی است که باید برای آن راه حل پیدا کنیم و تا به حال راهحلی برای آن پیدا نشده. زمانی که فکر میکنیم حوزه مصرف مواد مخدر یا اعتیاد دیگر مسئله نیست، زمانی است که مصرف نداشته باشیم، معتاد هم نداشته باشیم. اندیشه امیل دورکیم (Èmile durkheim ) این است که بعضی از آسیب های اجتماعی در جامعه طبیعی است. مسئله مواد مخدر مسئله بوده، هست و خواهد بود؛ یعنی این تصوّر که این مسئله روزی راهکار داشته باشد و تمام شود، تصوّر نیست بلکه یک توهم است که فکر کنیم میتوانیم روزی بحث موادمخدر را از حالت مسئله خارج کنیم.
سه مبنا و رویکرد مشخص داریم در رابطه با این که یک موضوع مسئلهدار را تشخیص دهیم. با موضوعات مختلفی سر و کار داریم ولی همه موضوعات، مسئله نیستند. قرار شد مسئله یک مشکلی باشد که هنوز راهکاری برایش پیش بینی نشده؛ مثلاً ازدواج جوانان زمانی مسئله نبوده اما الان تبدیل به مسئله شده است. سه مبنای مشخص است که یک رفتار را مسئله بدانیم. ۱. مبنای اصل ضرر: موضوع به خاطر ضرر رساندن به دیگران مسئله است؛ مثلاً سرقت یک مسئله است، چرا که حق مالکیت دیگران را به رسمیت نمی شناسد. ممکن است این ضرر شکل و شمایل مزاحمت به خود بگیرد، یعنی آسیب روانی برساند. اصل ضرر یعنی یک اصل عینی، ملموس و مادی که ما می بینیم؛ مثل کلاهبرداری و سرقت. اصل مزاحمت زیرمجموعه اصل ضرر بیان می شود. ولی با ضرر عینی و ملموس مواجه نیستیم بلکه آنچه مواجه هستیم ضرر معنوی و آسیبهای روانی است که به مردم وارد می شود؛ مثلاً ولگردی که در کوچه قدم میزند، به ما ضرری وارد نمی کند ولی برایمان از حیث روانی مزاحمت ایجاد می کند؛ نکند دزدی یا زورگیر یا آدمربا باشد! ذهنمان را درگیر میکند. موارد دیگر مثل خودکشی در ملاء عام، به ما ضرر نمی زند ولی ذهن ما را درگیر و روانمان را تحتشعاع قرار میدهد. بنابراین اصل مزاحمت با اصل ضرر متفاوت است. گاهی با یک موضوع به شکل مسئله بر می خوریم، چرا که دارد به ما ضرر وارد میکند. ۲. مبنا دوم که در توجیه مسائل مسئله دار به ما کمک می کند، اصل پدرسالاری است. همانطور که از اسمش مشخص است patriarchy، سیاستگذار، جامعه، پلیس و دستگاه قضا و سازمان مردم نهاد همچون پدری خوب و بد اشخاص را تشخیص میدهند. اگر در اصل ضرر می گفتیم حق نداری به دیگران آسیب بزنی، در اصل پدرسالاری میگوییم تو حق نداری به خودت آسیب بزنی؛ مثل مصرف مشروبات الکلی با میزان اندک (اگر به میزانی باشد که مست بکند و اموال عمومی را تخریب کند یا باعث ضرب و جرح شود، اصل ضرر مطرح میشود) جایی که برای خودش مصرف می کند، با اندیشه پدرسالارانه می گوییم نباید این کار را بکنی. مثال دیگر کمربند ایمنی را ببندید، حتی اگر شخص بگوید من دوست دارم بمیرم اصلا بذار بمیرم، دولت می گوید تو حق نداری به خودت آسیب بزنی. پس مسائل ما، مسائلی است که افراد به خود آسیب می زنند و ما از آن جلوگیری میکنیم. ۳. سومین موضوع که اینجا مطرح میشود، اصل اخلاقگرایی قانونی است. در این اصل، مسئله نه ضرر زدن به دیگران است و نه ضرر زدن به خود، بلکه ضربه به اخلاق و شرع می خورد؛ مثال عینی صرفنظر از اختلافاتی که می تواند وجود داشته باشد، رابطه نامشروع دختر و پسر است که نه به دیگران آسیب می رساند و نه به خودشان اما اخلاقاً و شرعاً این یک مسئله است زیرا در بلند مدت آدم را ملون مزاج می کند. این شخص در زندگی مشترک هم نمیتواند به تک معشوقه و عاشق بودن عادت کند چرا که از قبل به تکثر را تجربه کردهاست. اخلاق و شرع است که اینجا خدشهدار می شود. این بحث مقدماتی بود. سوال این است که در حوزه مصرف مواد مخدر و اعتیاد بر اساس کدام یک از این مبانی باید با آن به عنوان مسئله برخورد کنیم؟ نظرات حضار: اکثراً اصل ضرر بود. تا اینجای بحث به این نتیجه رسیدیم که هر سه این مبناها هستند و طبق تقدم که به شخص آسیب وارد نشود یا به مردم، در اینجا تقدم با مردم است؛ چرا که حق الناس یعنی اصل ضرر و اصل پدرسالاری از حق الله یعنی اصل اخلاقگرایی مهمتر است. ثانیاً حق مردم از حق شخصی اهمیت بیشتری دارد.
نقطه مشترک این است که اصل ضرر از سایر اصول در بحث مسئله بودن مصرف موادمخدر از اهمیت بیشتری برخوردار است. اگر بگوییم به عنوان سیاستگذار و سمن و جامعه این سیاست را ایجاد کنیم به فرد آسیب وارد نمی شود، بلکه به دیگران آسیب وارد میشود، قابل توجیه نیست و حق مردم مقدم است. اگر بگوییم به شخص آسیب وارد میشود ولی به جامعه آسیب وارد نمی شود، حق جامعه مقدم بر حق شخص است؛ بنابراین اکنون مورد اجماع سمنها قرار گرفت که حق مردم و حق جامعه در بحث اصل ذیل مبنا اصل ضرر از همه مهمتر است.
سوالی که مطرح میشود این است که کشورها در رابطه با مصرف موادمخدر چه سیاستهایی را اتخاذ کردند؟ کشورها وقتی با افزایش مصرف موادمخدر مواجه شدند، ۳ راه و رویکرد را اتخاذ کردند. ۱. همان نگاه سنتی خود را داشتند و تمرکز خود را بر سیاستهای سختگیرانه، مجازاتمحور و متمرکز بر ترک مصرف بودند؛ به طور خلاصه یعنی سیاستِ نباید مواد مصرف شود را اتخاذ کردند. سوال: به نظر شما حضار، کشورهایی که متمرکز بر ترک مصرف شدند، یعنی افراد مصرف مواد مخدر را ترک کنند، کمپ اجباری ترک اعتیاد گذاشتند، مشاوره های ترک میگذارند، سیاستهای مختلف در این حوزه انجام میدهند، از کدام مبنا پیروی کردند؟ نظرات حضار: اکثراً اصل ضرر بود. نکتهای را اضافه کنم که بعداً اصلاحیه میزنم؛ اگر رویکرد این باشد که مصرف نکن و باید ترک کنی، اصل پدرسالاری است؛ یعنی می گوییم تو حق نداری مصرف کنی چون حق نداری به خودت آسیب بزنی. کشورهایی که آمدند و در این مبنا پیروی میکنند، اثرش این است که بگوییم تو به من ضرر نزدی، در اندیشه من این است که به دیگران هم ضرر نمیزنی. (چون مخاطب سمنها هستند، مباحث را آکادمیک پیش نمیبریم بلکه قصد، درگیر شدن ذهن شما سمن هاست که سیاستی متفاوت در برگزاری کارگاه ها به شمار می آید.) تحقیقات در کشورهای با سیاست پرهیز کامل، عدم مصرف و ترک محور نشان داد، موفق نشدند. این حلقه مفقوده داستان است که ذهن بسیاری از مردم ما، توسط صدا و سیما و رسانههای جمعی ایجاد شده و آن قداست بخشیدن به ترک مصرف با به روی صحنه آوردن اشخاصی که ترک کردهاند، است. وقتی مطالعات و آمار رسمی و علمی میگوید امکان ترک مصرف مواد مخدر ۲ درصد است، یعنی از هر ۱۰۰ مصرف کننده که به نوعی وابستگی پیدا کردن و معتاد شدند دو نفر توانستند ترک کنند. وقتی به سراغ سیاستهای ترک مصرف میرویم با یک حلقه مفقود مواجه هستیم که برای ۹۸ درصد الگویی ۲ درصدی مطرح می کنیم. شبیه به اتفاقی است که دورهای در اروپا به شاه می گویند، مردم نان ندارند بخورند، گفت خوب شیرینی بخورند؛ فکر کرد مشکل نان است، نفهمید که مشکل پول است. وقتی به ۲ درصد قداست می بخشند و می گویند ترک اولویت دارد، یعنی ۹۸% خانواده و جامعهشان را گمراه می کنند و نمیدانند قداست بخشیدن، آسیب میرساند. مبناها را یادمان نرود؛ گفتیم اگر مجبور به انتخاب بین اصل ضرر و پدرسالاری شویم، اجماع کردیم که تقدم با اصل پدرسالاری است. مسئله یابی مشارکتی یعنی دقیقا همین، وقتی همه حضور داریم، فکر می کنیم و عمیق نگاه کنیم، نقطه مشترکمان یکسان است و اختلاف وجود ندارد؛ چرا که برخلاف بحث آکادمیک مسائل را از واقعیت جامعه بیرون میآوریم نه از دل کتابها. واقعیت جامعه انکارناپذیر است. این سیاستها به هدف ترک مصرف نرسیده بلکه آسیب های دیگر نیز به همراه داشته است. ۲. کشور های آزادسازی و قانونیسازی مواد: نکته بسیار مهم در حوزه مسئله اعتیاد مثل بسیاری از آسیب های اجتماعی دیگر، یک حوزه بومی است که نیازمند نسخه بومی می باشد. نمیتوان با نسخه وارداتیِ بدون بومیسازی عمل کرد. برای مثال سوئیس، هلند، دانمارک کشورهایی هستند که وقتی دیدند یک میزان مصرف وجود دارد با همان اندیشه امیل دورکیم، به سمت قانون سازی بعضی از مواد مخدر رفتند. فایده اش این بود که گفتند وقتی آزاد کنیم، تعداد بیشتری مواد مصرف می کنند ولی تعداد کمتری درگیر اعتیاد می شوند. مناقشات زیادی وجود دارد که نمیخواهیم وارد آنها بشویم. آیا این سیاست آزادسازی موادمخدر در ایران میتواند در حال حاضر راهگشای مسائل باشد؟ در آن کشورها اصل پدرسالاری را کنار گذاشتند و گفتند بیا مصرف کن و به خودت ضرر بزن، می گذاریم مصرف کنی تا اوضاع برای جامعه بدتر نشود. این سیاست ها داخل در کشورهایی مثل ایران راهگشا نخواهد بود؛ زیرا نه بسترهای فرهنگش تعریف شده و نه بسترهای شرعیش. هر کدام از ما در جامعه نقش داریم. شاید فکر کنید ما یک سازمان مردمنهاد هستیم، چه جایگاهی داریم؟ ولی خیلی جایگاهمان مهم است. باید با موج و طوفانی از بدعتها و اطلاعات نادرستی که به مردممان داده شده در حوزه فرهنگی اطلاع رسانی کنیم. خیلی مهم است که بدانیم چه اتفاقی افتاده؟ نقش ما چیست؟ و نقش خود را کنار نگذاریم. امروزه نمیتوان از نسخه دوم در ایران صحبت کرد. آقای دکتر براتی به عنوان یک مسئول سیاستگذاری که سِمَت دارد و شخصیتی علمی است، سال گذشته با شیوع کرونا در اردیبهشت ماه گفتند: اگر میخواهیم در شرایط کرونا مصرف کنندگان مواد در سطح شهر دنبال مواد نگردند و شما که میبینید خوشتان نمی آید (با کدام اصل پس از پخش شدن فیلم معتادان در شوش جنوب شهر تهران که معتادان در حال تهیه مواد بودند، پلیس رودر پیدا کرد و اقدام به جمعآوری آنها کرد؟ نظرات حضار: مزاحمت است و بر اساس اصل اخلاق گرایی است.) راهکار این است که اتاق مصرف بزنیم، مواد شان را هم خودمان تهیه کنیم و در اختیارشان قرار بدهیم که شاهد این صحنه ها نباشید. این یک راهکار pragnatisme (عمل گرایی) در آن شرایط بود. آنقدر به ایشان فشار میآورند که در کمتر از یک هفته می گویند: نگفتم اتاق مصرف که مواد مخدر بدهیم، گفتم اتاق مصرف که مثلاً متادون به آنها بدهیم. در کشورمان، بستر ما آمادگی پذیرش قانونیسازی و آزادسازی را ندارد، این یک نمونه آن است که یک آدمِ علمی، پیشنهاد علمی می دهد اما آنقدر به او فشار می آورند. بنابراین امروز ایران نمی تواند به سمت راهکار آزاد شدن مواد برود. ۳. دیگر مسیر کشورها رویکرد harm reduction یا سیاست کاهش آسیب است که یک نگاه متفاوت به مقوله حوزه مصرف است؛ یعنی عوض کردن نوع نگاهمان به اعتیاد. اگر آنهایی که میگویند باید ترک کنی، نگاهشان پدرسالارانه است و اگر آنهایی که میگویند باید آزاد کنیم نگاه لیبرال ضمن پدرسالاری دارند، در فاز جدید وارد مرحله جدیدی میشویم. چرا میگویید مصرف مواد نباید صورت بگیرد؟ که به خودش، دیگران، شرع و اخلاق آسیب میزند، پس آسیب ها را کاهش بدهیم. چرا کاهش بدهیم، ازبین ببریم. یافتههای علمی نشان میدهد، نمی شود ازبین برد. تا زمانی که فکر کنیم می توان از بین برد، به حل مسئله نه، که به پاک کردن مسئله می رسیم. بسیاری از پژوهشهای حوزه مصرف مواد مخدر، چون با نگاهِ از بینبردن مسئله جلو آمدند، به حل مسئله نرسیدند بلکه به یافته های کاملا سطحی و پاککردن مسئله رسیدند. در رویکرد سوم می گویند آسیب های ناشی از مصرف موادمخدر را لیست کن سپس شروع به کاهش آسیب های در دسترستر کن. رویکرد کاهش آسیب نمیگوید ترک نکن بلکه می گوید ترک برای آن دو درصد است. رویکرد کاهش آسیب در علم پزشکی ظهور پیدا کرده است نه جامعه شناسی و روانشناسی. زیرا علم پزشکی با fact و واقعیتها مواجه است. مثال، آمریکا با ۱۰۰ میلیون دلار بودجه و ۱۰۰ پژوهشگر، در عرض ۱۰ سال تلاش می کند، رشد جرایم خشونت بار که سالی ۹ درصد است را به رشد سالیانه ۸ درصد برسانند. بعد از ۱۰ سال با افتخار می گویند یک درصد رشد جرایم را کاهش دادهایم. این از نگاه علمی یعنی شما ۱۰۰ سال دیگر میتوانید رشد را به صفر درصد برسانید؛ این یعنی موفقیت. مثال، در ایران سیاست افتابه لگنی به کار میبریم. آفتابه، لگن میخریم، میاندازیم گردن اراذل و اوباش (کسانی که اسمشان را اراذل و اوباش میگذاریم) هفته بعد رئیس پلیس در مصاحبه میگوید: ما با طرح مجرمگردانی اراذل و اوباش، ۷۰ درصد جرایم خشونتبار را کاهش دادیم. در حوزه آسیب اجتماعی میتوان آمار الکی داد، بگوییم ما اراذل و اوباش را جمع میکنیم که در زندانند، کسی بیرون نیست که این کاهش باشد، مادامالعمر که نگه نمیداری، آزادشان می کنی. ولی در حوزه آسیب اجتماعی با لنز روانشناسی و جامعهشناسی، مثل علم پزشکی، با واقعیت مواجه نیست. در علم پزشکی با واقعیت مواجهایم و دیگر نمیتوان آمار ۷۰_۸۰ درصدی داد که کاهش دادهای، دیگر نمیتوانی از دیدگاه ایدئولوژیت دفاع کنی. علم پزشکی گفت ایدز بهشدت گسترش پیدا کرده است و از مهمترین دلایلش تزریق مشترک است. اولویت باید این باشد که مصرف نکند یا اگر مصرف میکند مصرف امن داشته باشد تا از گسترش ایدز در جامعه، جلوگیری کنیم. اینجا دیگر واقعیت است و نمی توان گفت با طرح جمع آوری معتادان ۸۰ درصد از شیوع ایدز جلوگیری کردیم و نمیتوان واقعیت را انکار کرد. بنابراین علم پزشکی پیشگام این قضیه است، نزدیک تر به واقعیت بوده و واقعیتهایش غیرقابلانکار است. میگویند مصرف بکنند ولی برای اینکه مصرفشان امن باشد، بنابراین سیاستی مثل توزیع سرنگ از دل آن بیرون می آید. مشکل ما این است که سمن هایمان را مجهز و توانمند نمی کنیم به مبانی سیاستهایی که داریم اتخاذ میکنیم. خود سمن ها خلاقیتهایی دارند ولی نمیدانند بخاطر چیست. این به خاطر اولویت حقوق مردم که نباید ایدز در میان آنها گسترش پیدا کند، نسبت به آن مصرف کنندهای که نباید مصرف کند، است. اولویت مردم بر فرد، مبناست. اگر در جای دیگر اولویت بود باید طبق همین مبنا عمل کنیم. باید به صورت مشارکتی، مسئله را بیرون بیاوریم ببینیم مسئله چیست و سپس با این مبانی به دنبال مسئله زدایی باشیم. این رویکرد از دل اندیشه علم پزشکی بیرون آمد و پس از مدتی وارد فضای جدید یعنی علوم دیگر شد. گفتند مصرف نکند، همانطور که خانم پایا فرمودند، برای اینکه به خانوادهاش آسیب نزند، خشونت خانگی نداشته باشد، برای اینکه اگر معتاد شود مصرفش روز به روز افزون می شود و به جامعه با دزدی که برای تامین مصرف مواد انجام می دهد، آسیب می زند. از آسیبهایی که الان برایتان مهم است و تقدم دارد، این است که به جامعه، خانواده و مردم آسیب نزند. این سیاست کاهش آسیب، سیاست ترک محور نیست، سیاست آزادسازی هم نیست، این سیاستی مدیریتی است، برای کاهش آسیب ها و به دنبال این است. سوال: هر رویکرد با کدام مبنا توجیه دارد؟ پرهیز از مصرف: پدرسالاری، قانون سازی: کنار گذاشتن پدر سالاری و اندیشههای رابرت نوزیک (robert nozick) و اندیشههای لیبرالگونه است، طرف میخواهد به خود آسیب بزند، به شما چه ربطی دارد، بگذارید آسیب بزند. البته جان لاک (john locke) که خود آبشخور همین نظریات است، این اندیشه ها را نقد می کند. وی میگوید، حقوقی که به افراد داده میشود، نمیشود توسط خودشان نقد شود. خیلی وارد این بحث ها نمیشویم. رویکرد آزاد سازی و قانون سازی، مخالف پدر سالاری است و درعین حال یک نیم نگاهی به اصل ضرر دارد، چراکه یافته ها به آنها نشان داده که اگر این را منع کنی، مصرف به خلوتگاهها و زیر زمینها کشیده میشود و وقتی افراد از دسترس خارج شدهاند، هم ممکن است بزهکار شوند هم بزهدیده؛ یعنی افراد آسیب بزنند و آسیب بپذیرند. بنابراین آزاد می کنم که جلوی چشم خودم باشند و بتوانم نظارت کنم تا آسیب وارد نشود و مواد مناسب و سالم توزیع شود، برای اینکه آسیبهای فردی نداشته باشد، اینجا از یک زاویه دیگر و با نگاه علم پزشکی وارد نگاه پدرسالارانه میشویم. رویکرد سوم کاهش آسیب است و کاملاً به هر ۳ مورد یعنی اصل ضرر، پدر سالاری و اخلاق گرایی نگاه میکند و میگوید، من آسیبها را کاهش می دهم، پس همسو با هر سه است. فقط اولویت بندی میکند و رها نمیکند. نظرات و سوالات حضار: طبق گفته شما بهتر است دولت یک مکان داشته باشد و بیشتر از این ضرر به جامعه نرسد. پاسخ: هنوز به مباحث نقش سازمان ها، دولت و مجلس نرسیدهایم و اشارهای نشده ولی در حوزه مصرف مواد مخدر، اهداف دو سیاست در ایران قابل دستیابی نیستند. سیاست ترک مصرف که آمارها میگویند قابل دستیابی نیست، ولی صدا و سیما و این موضوع را رها نمیکند. با شخصی که در کمپ ترک اعتیاد بود مصاحبه میکردند، میگفتند بار چندم است برای ترک آمدهای؟ شخص پاسخ داد، من رکورددار ایران هستم و ۳۰۰ و خردهای بار است، برای ترک آمدهام. مانند داستانی است که به شخصی گفتند اینقدر تریاک نکش معتاد می شوی، گفت نه من الان ۴۰ سال است هر شب تریاک میکشم و معتاد نشدم؛ فکر میکرد مثلاً معتاد یک لیبل و برچسب است که از یک جا به بعد روی پیشانی نشان داده میشود. قضیه همین است، کسی که ۳۰۰ بار است برای ترک آمده به صورت طنز نشان می دهند و خود معتاد می گوید من ۳۰۰ بار برای ترک آمدهام ولی راه حلش در ترک نیست. خیلی مهم است بدانیم، این قداست بخشی اشتباه صدا و سیما و رسانه هاست که دارند انجام میدهند و ما دستمان جایی بند نیست را بیرون بیاوریم که بدانیم چقدر خودشان هم به این موضوع اشاره می کنند. این تبدیل به یک سیکل معیوب شده است، شخص مصرف میکند، ترک میکند، مصرف میکند، ترک میکند و این چرخه مدام تکرار می شود. در یکی از برنامه های ماه مبارک رمضان، یکی از افرادی که ۸ سال مصرف هروئین و غیره داشته، ترک کرده بود و چندین سال هم مصرف نداشت را دعوت کرده بودند. این شخص به عنوان جمله برای پیشنهاد و توصیه آخر، به جای حرفِ کلیشهای مصرف نکنید، گفت تمام کسانی که در شرایط من بودند، می دانم نمی توانند ترک کنند، ولی خواهش می کنم هر جور شده مصرفتان را مدیریت کنید و نگهدارید. این یک واقعیت است که نمیتوانند انکارش کنند و اگر انکارش کنیم وارد سیاست های ترک مصرف میشویم که ناقص و معیوب است. سیاست دوم نیز با بستر اجتماعی و فرهنگی ما سازگار نیست. سیاست سوم یک سیاست مدیریتی و پویاست؛ یعنی یک نسخه روشن نیست، بلکه بسته به موقعیت پیشنهاد میدهد. ممکن است پیشنهاد ترک مصرف بدهد، ممکن است پیشنهاد مدیریت مصرف بدهد و ممکن است پیشنهاد مصرف امن را بدهد؛ شرایط متفاوت است. سوال: ممکن است سیاست این باشد که خانواده ها را نجات بدهند تا دچار نشوند؟ پاسخ: سیاست کاهش آسیب قابلیت جمع با تمام سیاستهای علمی را دارد. نمیگوید مصرف کن اما سیاست پیشگیری نداریم، می گوید برنامههای پیشگیرانه بلندمدت است ولی برنامههای کاهش آسیب عملگراست. گاهی در بحث موادمخدر با یک موضوع واقعی سروکار دارید، سمنها اغلب اینجا هستند، میتوانند در پیشگیری هم موثر باشند ولی باید این مرحله را بدانند؛ این مخاطب، مخاطب اصلی ماست. قطعاً صدا و سیما و بهزیستی و جاهای مختلف دیگر، امکانات و ساختارشان برای بحث های پیشگیرانه بیشتر است. این یک سیاست قابلجمع است. اخیراً کلیپی در فضای مجازی ساخته و پخش شده که برای پدر و مادرها گل را میبرند (گلی که عشاق هدیه میدهند نه، گل مصرفی منظور است) و میپرسند این چیست؟ نهایتاً یک نفر می گوید این داروی گیاهی است. این کلیپ به خوبی ناآگاهی والدین را نشان میدهد. به تمامی آنها می گویند این یک ماده مخدر است، آیا می دانید فرزندتان ممکن است این را مصرف کند؟ میگویند نه اصلاً امکان ندارد و من مطمئنم که فرزندم نمیداند این چیست. پیش از این اتفاق با نوجوانان مصاحبه کرده بودند و آنها کاملاً تخصصی، موارد پیش از مصرف و پس از مصرف را بیان کرده بودند. کلیپ مصاحبه با نوجوانان را به والدین نشان دادند تا به آنها بگویند که آنچه شما نمیدانید چیست، نوجوانان به خوبی با آن آشنایی داشته و بعضاً مصرف کردند و اینگونه پدرو مادرها را با واقعیتی مواجه می کنند. در این جا دیگر نمیتوان گفت ترک و عدم مصرف، با مشکل دیگری نیز مواجه می شود و آن جامعه گسترده و غیر قابل دسترس است. وقتی سیاست را بر ترک مصرف پایهریزی میکنیم، جامعه هدف از دسترس خارج میشود و بعد به شدت گسترش پیدا میکند.
ساعت ۱۰:۳۰الی ۱۱:۵۰ session 2 :
سوال حضار: هرچه آگاهی بالاتر برود، آسیبها را بشناسند، کمتر به مواد روی میآورند و اکثرا از کنجکاوی سن بلوغ و نوجوانی است. نکتهای که به این نظر خوب، اضافه کنم این است که هرچقدر ما این آگاهی را ندهیم، بدینصورت نیست که آگاهی حذف شود. اخیراً یک موردی برای مشورت به من ارجاع داده شده، مادر یک نوجوان ۱۴ ساله خیلی نگران پیامهای موبایل دختر را که گرفته بود، به من نشان داد، این پیام ها کاملاً گویای این مسئله بود که ما هرچه به سمت آگاهی نرویم، بدین شکل نیست که آنها آگاهی نگیرند. نوجوان با گروههای مختلف زردی بود که بعضاً اطلاعات غلطی بیان میکردند. یعنی علاوه بر اینکه ما داخل بحث آگاهی دادن نشویم، جامعه هدفمان را از دست دادیم و با یک آسیب بیشتر مواجه کردیم. وقتی می گوییم رویکرد کاهش آسیب، نگاهش به همین موضوع است. این نوجوانانی که میگویی الان ممکن است و اگر آگاهش کنم، متمایل به مصرف بشود ولی این کلیشههای ذهنی توست که این فکر را میکنی؛ زیرا بسیاری از این یافتهها به من نشان می دهد که کلی از این نوجوانان را آگاه نکردیم، اما خودشان به این سمت و سو رفتند. مثلاً به عنوان خاطراتِ تلخِ منِ معلم، اواخر دهه ۸۰ من میخواستم self report یا بزهکاری خود گزارشی، در خوابگاه دانشگاه برگزار کنم که مصرف افراد تا چه حد است؟ چه جرایمی مرتکب می شوند؟ و غیره، دانشگاه به بدترین شکل ممکن اجازه چنین کاری را نداد. میبینیم که الان در اواخر دهه ۹۰ وزارت علوم با ستاد، تفاهمنامه امضا میکنند که به این آمار دسترسی پیدا کنند. ما الان عقب هستیم؛ زیرا باید آمار مدارس را بگیریم. دانشگاه فقط می تواند به تو بگوید شرایط فعلی چیست ولی علت سمت و سو پیدا کردن به این گرایش را، باید به سمت مدارس برویم. اگر الان ما به سراغش نرویم، آگاهی سازی نکنیم و فکر کنیم موضوع پاک میشود، خیر موضوع سر جای خودش است. ما واقعاً در حوزه پیشگیری مواد مخدر در صدا و سیما و مدارس، کار میکنیم. این نشان می دهد برنامه پیشگیرانه نتوانسته اهداف را محقق کند. در اواخر دهه ۹۰ میلادی اندیشه nothing works” "، "هیچچیز موثر نیست" به وجود آمد که یک اندیشه بدبینانه و سیاه است. اندیشه و راهکار موثر و اثربخش داریم ولی نخواستیم روی آن تمرکز کنیم. وقتی رفتن به سمت پیشگیری در حوزه مدارس مطرح می شود، سوال این است، شخصی که می آورند پیشگیری کار کند چه چیزی را به آنها یاد خواهد داد؟ این یک موضوع بسیار مهم است به عنوان شخصی که مسئول امور فرهنگی دانشگاه یزد است بچههای گروههای جهادی را مجهز می کنم به اینکه با فضای جامعه ای که در آن کار میکنند، ارتباط برقرار کنند و باتوجه به ذائقه آنها عمل کنند. نمیتوانیم بگوییم برای تمام مدارس یک نسخه واحد پیشگیری داریم. ذیل همایشی در ترکیه بیان شد، در وضعیت مدارس، مجازات افرادی که مواد مخدر را تا شعاع ۲ کیلومتری مدارس می فروشند، بیشتر از سایر افراد است. الان در بعضی از محلات به خرید و فروش مواد خیلی راحت است. مگر میشود همان نسخه پیشگیری را در منطقه بالا شهر که اگر مصرف داشته باشند هم، مصرف خیلی شیک و تفننی است به کار برد؟ خیر، نمی شود این کار را کرد. دو شرایط متفاوت است و دو نسخه متفاوت میخواهد. طبیعی است وقتی در ساختاری هستی که خرید و فروش بیداد میکند، نسخههای پیشگیرانه آنجا باید شناساندن مواد کم خطر از پرخطر و نحوه مصرف امن، باشد. این یک تابو است که به نوجوان بگوییم نحوه مصرف امن چگونه است. اگر در یک محله ۳۰ نفر باشند، ۲۰ نفر آنها می دانند و فقط راهکار امن را جلوی پایشان میگذاریم؛ زیرا نمیتوانیم چشممان را به روی واقعیت ببندیم. همانقدر که مسئله پیشگیری مهم است، نمیتوان نسخه واحد برای شرایط مختلف داشت.
در جلسه قبل بحث به مبنای اتخاذ هر سیاست در حوزه مصرف مواد مخدر چیست، رسید. به نظر شما در ساختار ایران چه سیاستی اکنون میتواند اثرگذار باشد؟ چه کسانی می توانند در زمینه مسئلهیابی موثر باشند؟ یک نقل قولی میگویم تا بدانید دامنه نامهربانی با سمنها چقدر زیاد است. وقتی کسانی دلی وارد سازمان مردم نهاد میشوند، دلی نیز باید ادامه بدهند. به قول سردارسلیمانی فقط قائل به این باشند که خدا می بیند و کافیست. از دوره دکترا به خاطر دارم در جلسه کمیسیون حقوق مجلس، خانمی که مسئول یکی از سازمانهای مردمنهاد بود، گزارشی از آسیبهای اجتماعی که بانوان را تحتالشعاع قرار میداد، از محله خودش را میگفت. اواسط گزارش یکی از نمایندگان خانم بلند شد، دستش را گرفت و گفت پاشو از کمیسیون برو بیرون! تو اشاعه فساد و فحشا می کنی. یعنی می گویند تو حتی اینجا هم نباید در مورد مسائل صحبت کنی.
سند تحول اخیر سند مناسبی در ارتباط با دادگستری و سازمانهای مردم نهاد است. نقش در اینجا چیست؟ چه کسانی می توانند در زمینه مسئلهیابی یاریرسان باشند؟ برای پاسخ به این سوال باید بدانیم مسئلهیابی کدام مرحله از حل مسئله است؟ یعنی ما باید مسئلهیابی، مسئلهشناسی و مسئلهزدایی قائل به تفکیک شویم. اینها عناوینی است که تحتتاثیر اندیشههای کینگ دان ((king dan سیاستگذار عمومی و نویسنده، انتخاب می کنم، برای اینکه موضوع مشخص شود. مسئلهیابی، مسئلهشناسی و مسئلهزدایی متفاوتند. سوال: سازمانهای مردم نهاد در کدام حوزه قرار دارد و مابقی چه کسانی هستند؟ مسئلهیابی یعنی چه چیزی امروزه مسئله ماست؟ سال گذشته در شوش مصرفکنندگان را بازداشت میکردند، سازمان های مردم نهاد فعال در آنجا می گفتند یک کلیپ پخش شده، چرا اینها را جمع میکنند. آنها موادشان را میخرند و در حاشیه مصرف میکنند، این چه تفاوتی کرده؟ یعنی برای کسانی که آنجا هستند، میگویند این مسئلهیابی نیست. مسئله را باید از دل جامعه محلی بیرون آورد. سازمانهای مردم نهاد در هر یک از این سه عنوان مسئلهیابی، مسئلهشناسی و مسئلهزدایی میتوانند فعال باشند. درگیر کلیشههای ذهنی نباید شد. این همه کلیپ از مجرمین یقه سفید پخش می شود و هیچ کسی کاری به کارشان ندارد اما مصرف کنندگانی که موادشان را میخرند و در خفا مصرف میکنند را باید جمع کنیم که جمع آوری این افراد پیامدهای زیادی را در پی خواهد داشت. مثال عینی دیگر به جز شوش این مثال از مشهد است که بتوان نقش مسئلهیابی را بهخوبی دید .به اسم زیباسازی شهری یک مقررات و چهارچوبی را وضع می کنیم برای اینکه افراد از آن تبعیت کنند و شهر زیبا باشد، چرا که اگر شهر نازیبا باشد، اصول ساخت و ساز را رعایت نکنند و خارج از پروانه بسازند، اصل مزاحمت برای دیگران ایجاد می شود، افراد که می بینند حس خوشایند و لذت بخشی ندارند. در مشهد منطقهای خوزستاننشین و عربنشین است. بر اساس قوانین شهرداری اگر بالکن به روی کوچه است، نمیتوان برای بالکن حفاظ گذاشت و پوشیده باشد، بالکن باید باز باشد. در فرهنگ خوزستاننشینان این است که خانه باید کاملاً پوشیدهباشد. به نحوی که اگر در بالکن لباس پهن میکنیم، دید نداشته باشد. آنها با حصیر و دیگر سازهها بالکنهایشان را مخفی میکنند. شهرداری با حکم تخریب سازهها ورود پیدا میکند و مسئله گم میشود. این مقررات برای لذت ببردن مردم از شهر زیبا بود ولی حالا مردم این منطقه نهتنها لذت نمیبرند بلکه با این روش ساخت وساز آسیب هم میبینند. آنها دوست ندارند ناموسشان دیده شود، غیرتشان اجازه این کار را نمیدهد. اکنون مسئله عوض شده اما هنوز در آن نسخه ماندهایم که برای اینجا نیست. مردم این منطقه با نسخه تو لذت نمیبرند. چون در شهرداری با آدمهایی که در یک منطقه دیگر هستند، نشستهاید. نسخه مسئلهیابی میخواهید بدهید، درحالیکه سمن و جامعه محلی آن منطقه باید بدهد. مهمترین نقشی که سمنها می توانند ایفا کنند، در مسئلهیابی است. باتوجه به سند تحولی که آمده و کلیشههای ذهنی سیاستگذاران، باید بتوانند با یک نگاه باز، مسئلههای جامعه خودشان را بگویند. در یکی از دفاتر تسهیلگری بودم، میگفتند یک زمین وسیع اینجا بایرافتاده و مصرفکنندگان مواد، اینجا مصرف میکنند. ما درخواست دادیم و اکنون دورتا دور این زمین را حصار کشیدهاند. مسئله اینجا چه بودهاست؟ این که در آن زمین مصرف نکنند یا نه آن زمین پاتوقی برای مصرف شدهاست؟ مسئلهیابی گم شد. دور تا دورش را حصار کشیدند. نتیجه چه شد؟ معتادان حصار را شکافته و پشت آن مصرف میکنند. کنشگری باید کاملاً براساس آگاهی درست باشد؛ بنابراین بحث مسئلهیابی در اختیار سمنهاست. مثال، شما متوجه شده اید که یک میزان و مقدار از مصرف غیرقابل انکار است. به عنوان سازمان مردم نهاد، اگر ببینید که یکسری معتاد در آن منطقه هستند، باید با نگاه کاهش آسیب، مدیریت کنید. ۱. اگر تماس بگیرید پلیس معتادان متجاهر را جمع آوری کند، پیامدهایی خواهد داشت. ۲. به نهادهای متولی بگویید که جلویشان را بگیرند؛ مانند حصار کشیدن، هیچ خروجی بر آن مترتب نیست و یک هزینه هنگفت برای این است که در این مکان نیایند. ۳. خلاقانه با هماهنگی دستگاه قضا و کلانتریهای محل، در مسئلهیابی نقش پیدا کنید. اهداف در دسترس مثل کودکی که در مسیر مدرسه به خانه ۱۰ مصرفکننده مواد را میبیند و قبح این کار برای او شکسته میشود. نقش آفرینی، یعنی دادن نسخهای که ضمن تمام اقدامات پیشگیرانهای که انجام میشود، ۱. ساماندهی مصرفکنندگان را در مناطق دور از چشمِ کودکان و نوجوانان داشته باشیم. اینجا دیگر دور زمین حصار کشیده نمی شود بلکه حاشیه امن ایجاد می شود و به آنها گفته میشود در این حاشیه امن مصرف کنید و ذهن را دیگران را درگیر نمیکند. اینجا معتاد کسی است که باید در سیاست کاهش آسیب به شما کمک کند. اینها را در یک منطقه و با یک عقل جمعی ساماندهی کنید. ۲. این واقعیت شهرهای مختلف است. یک مناطقی داریم که راحت خرید و فروش مواد صورت میگیرد. سمنی نداریم که با خلاقیت، با کلانتری و دستگاه قضا همکاری کردهباشند و برای فروشندگان ساعت بعنوان حاشیه امن تعیین کردهباشند. خودمان را که نمیخواهیم گول بزنیم. ما خرید و فروش مواد مخدر را داریم. فایده ساعت مصرف چیست؟ کودکان و نوجوانان منطقه را از آسیب احتمالیِ مواجه دائم با خرید و فروش مواد مخدر در امان نگهمیداریم. باتوجه به زیرساختی که وجود دارد و خوش فکری بعضی از کلانتری ها، مجاب شوند. تجربه من نشان میدهد، در اکثر کلانتریها قابل اجرا است. مبنا این شد که ضرر زدن به دیگران را کاهش دهیم. الان کودکان و نوجوانان ضربه می خورند. موافقم که کلانتری ها باید توجیه شوند. جلسات مختلف را با دستگاه قضا و کلانتریها گذاشتهام. حداقل در یزد میدانم اگر کلانتری همکاری نکرد میتوانیم مجابشان کنیم. این مناطقی که درگیر این مسئله هستند، خودشان باید مسئله خودشان را پیدا کنند، نه صدا و سیما. مردم آن مناطق آنقدر صدا و سیما ارزش ها را برایشان تعریف کرده که باعث شده خودشان هم به این باور برسند، که حضور معتاد برای جامعه همانند یک دشمن است. فکر نکردند که ازبین رفتنی نیست. این افراد اگر توانستند، از آن مکان نقل مکان میکنند اگر نتوانستند، غیر مسالمت آمیز با این افراد زیستند. در حالی که میتوانستیم با اینها وارد گفت وگو شده و آسیبها را کاهش داد. مگر ساختار NA¹ چیست؟ غیر از این است که رسمیت و کرامت به افراد مصرفکننده می دهید؟ وقتی آنها میبینند که دارای کرامت هستند، جامعه را از خودشان میدانند. در پیشهمایش قبلی، آقای دکتر حسنی، اشاره کردهاند؛ اینها تمام خشمهای درون افراد است. زورگوییهای است که در تمام طول زندگی در حق این افراد صورت گرفته و تبدیل به مصرف شدهاست. اگر میخواهید از آن مصرف فاصله بگیرید و آنها را همراه کنید، باید به رسمیت شناخته و شان و کرامت به آنها دادهشود. اگر ندهید، نمیتوانید درحوزه مسئلهیابی، پویا عمل کنید. یعنی سازمانهای مردم نهاد باید مسئلهیابی را به تمام معنا و گاهی تعیین کند؛ نه اینکه تلویزیون بگوید مسئله شما چیست و آن نسخه را بردارید. سمن ها باید رسانه داشته باشند. خبرنگارهایی پیدا میشوند که در مسئلهیابی به شما کمک کنند. یکی از بزرگترین مشکلات مهم این است که نمیدانیم رسانهها چون سواد کافی را ندارند، اطلاعات غلط به ما میدهند. سمن ها باید اطلاعات را در اختیار رسانهها قرار بدهند، چراکه هیچ کسی بهتر از خودتان مسئلهتان را نمیداند. اجازه ندهید افراد مسئلهشناسی همچون من و افراد مسئلهزدایی همچون نمایندگان مجلس، برای شما تعیین تکلیف کنند. مسئلهیابی برای شماست. مدتها در سازمانهای زندانها، سهمیه شامپوی زنان و مردان یکسان بود؛ زیرا سیاستگذارانی که شامپو را میدادند، آقایان بودند و فکر نمیکردند که چه حجم مو شست و شو میشود. این سازمان زندان زنان است که میتواند این را بفهمد. خودتان بدانید مسئلهتان چیست و چه چیزهایی در توان و دستیابی شما است. مثالش را زدم، منطقهای برای مصرف، منطقهای برای فروش و ساعت مصرف، اینها سیاستهایی عملگرایانه و دردسترس و اثرگذار است. اگر جامعه محلی به داد خودش نرسد، مرکز نمی تواند نسخه دهد؛ چراکه از خیلی اتفاقات بیخبر است. سه سال پیش کمیسیون حقوقی نمایندگان مجلس، مصاحبه کردند که در جنوب تهران چه میگذرد! آنها با یک ون و تعدادی محافظ، یک شب در محلههای جنوب شهر بودند. فکر میکردند که یک هفته است این اتفاق رخ دادهاست. یعنی تا اینحد با مسئلهیابی فاصله دارند. بنابراین حوزه مسئلهیابی برای شماست، که ببینید چه چیزی و به چه کسی آسیب میزند، آن مسئله را پیدا کنید و دغدغهمند مطرحشان کنید. یکی از نمایندگان مجلس گفتهبود که در تهران مسئله روسپیگری نداریم. من پیشنهادم این است که ۱۰ نفر از روسپیها را بگیریم و در میدان شهر اعدامشان کنیم، اینچنین مسئله روسپیگری حل میشود. این شخص هیچگونه شناختی از مسئلهیابی ندارد؛ زیرا زمانیکه حقوق چند ده میلیون، به حسابت می آید؛ نمیفهمید تنفروشی اجباری چیست، ولی وقتی سمنها که در آن منطقه کار میکند، میفهمند مسئلهیابی تنفروشی اجباری اینست که زنِ این جامعه آخرین گزینهاش تنفروشی است نه اولین گزینه، آنموقع به اهداف دردسترس نگاه میکند. مسئلهشناسی را باید سمنهایی به عهده بگیرند که متخصصان در آن حوزه را دارند. یعنی بعد از این که مسئله گفته شد، شما باید با بدنه دانشگاهی و پژوهشگران، ارتباط بگیرید تا بدانید برای این مسئله چه راهکارهایی وجود دارد. اطلاعات را در اختیار پژوهشگران قرار میدهید و پژوهشگر به شما میگوید که چه راهکاری وجود دارد. اخیراً شخصی برای مشورت با من تماس گرفت و گفت کارخانه نساجی دارم و یکی از شرایط استخدامی من عدم مصرف سیگار است اما به دلیل اینکه نساجی شغلی تمام وقت است به مرور افراد به سیگار رو می آورند. به او گفتم مسئلهت سیگار کشیدن نیست، تو که عالم روحانی و مسئول بهشت بردن مردم نیستی، یک کارخانه داری، مسئله تو چیست؟ گفت با یک مصرف سیگار ممکن است تمام کارخانه من، ازبین برود. گفتم این مسئله توست که نمیخواهی کارخانهات ازبین برود. راهکار این است که اتاق مصرف سیگار بگذاری و ساعت تعیین کنی، دیگر نیازی به اخراج کارمندان نداری. این اهداف درد استرس و سیاست مدیریت کاهش آسیب است. مسئلهیابی مشارکتی یعنی هیئت اندیشهورزی جمع شوند، مسئله را درست تشخیص داده و سپس بهدنبال متخصص مسئلهشناسی باشند، از او راهکار بگیرند و راهکارهای عملیاتی را پیاده کنند. اگر سمنها متخصص مسئلهشناسی داشته باشند، خودشان میتوانند وارد کار شوند. نمیخواهم بگویم سمنها خلاقیت و آزادی عمل نباید داشته باشند بلکه میگویم خلاقیتهایتان را با آن مسئلهشناس در میان بگذارید. نهایتاً در نگاه کلانتر زمانی که مسئله پیدا شد و راهکارهای موجود نیز شناخته شد، وارد مرحله زدودن مسئله و مسئلهزدایی میشویم. این مرحله برای کلانها همچون نمایندگان مجلس و غیره است. سمنهایی که جزو اهدافشان است و امکانات و تیم اجرایش را دارند، میتوانند در مسئلهزدایی نیز ورود پیدا کنند. یکی از ضابطان کلانتری میگفت سربازهایم را ملزم به پوشیدن لباس شخصی میکنم تا دو روز در هفته به مراکز گذری کاهش آسیب کمک کنند، در پارکها سرنگ توزیع کنند و متادون برسانند. این یعنی آدم فهمیده. در کتاب آمریکایی اثر هاوارد فاست، میگوید تا شجاعت و شهامت است میتوان به عدالت امیدوار بود. در فیلم green book نیز میگوید برای تغییر رفتار مردم فقط علم کافی نیست، شجاعت نیز لازم است. یک جاهایی ما شجاعت لازم داریم اما شجاعت هزینه دارد. این ضابط کلانتری در صحبتهایش تعریف میکرد، مصرفکنندگان مواد را که پیدا کرده و متوجه میشود ممکن است برای پیدا کردن موادشان در این منطقه دچار سرقت بشوند، مواد آنها را توسط فروشندگانی که به آن سمت هدایت می کند، تامین میکند. این دقیقا یک رویکرد و سیاست کاهش آسیب است. این کار هزینه دارد، اگر کسی بفهمد، اخراج نشود توبیخ می شود ولی آنان ضابط می داند برای جامعه محلیاش باید هزینه دهد. هرچند از یک جایی به بعد طبیعی میشود. سمنها باید بدانند که کارشان دلی است و باید هزینه بدهند. حتی پس از مسئلهشناسی و مسئلهیابی درست، سمنها را در مسئلهزدایی نیز میبینیم. درست است که مسئلهزدایی در دستور کار نمایندگان مجلس و هیئت دولت است اما اسنادی مانند تعامل سازمانهای مردم نهاد با دستگاه قضا را داریم که در بحث اجرا نیز سمنها را دخیل دانسته است. نمیدانم با این ظرفیت آشنا شدهاید یا نه اما سمنها میتوانند به دادگستری شهرهایشان درخواست بدهند و بگویند افرادی که مجرمند و جایگزین حبس به آنها میدهید، ما به آن متخصصان نیاز داریم، آنها را به ما بدهید تا بر کارهایشان نظارت کنیم. هم آنها با شرایط شما آشنا میشوند و هم به اجرای اهداف شما در راستای مسئلهزدایی کمک میکنند.
واقعیت تلخ شرایط حداکثری الان است. دراین تحلیل فرآیند، حالت ایدهآل را به شما گفتم اما حالت فعلی ما متفاوت است. مسئلهیابیمان به جای جامعه محلی صداو سیما شدهاست و همانطور که گفتیم تمرکز صدا و سیما بر پیشگیری و ترک اعتیاد است. تابحال هیچ کار و مستند علمی، در حوزه اعتیاد انجام ندادهاست؛ فقط ترس از جرم و معتادهراسی را افزون کرده و دستاوردش تمرکز بر پیشگیری و ترک اعتیاد شدهاست. این مفهوم القا کردن را میرساند که جوان دیگر با این برنامه و مسئلهیابی ارتباط برقرار نمیکند. صدا و سیما آسیبهای وحشتناک اعتیاد را نشان میدهد، مثل کرم افتادن بدن شخص. تجربیاتِ ابتداییِ مصرفِ نوجوان، تمام صدا و سیما را در درون، از هم میپاشد؛ من مصرف کردم و این اتفاقات برایم رخ نداد، بنابراین کاملاً دروغ است. به این نکته توجه نکردهایم که وقتی مسئلهیابی توسط صدا و سیما صورت میگیرد و مطابق با واقعیت نیست چه پیامدهایی خواهد داشت. وقتی از میزان مصرف مواد آگاه میشویم دیگر نمیتوانیم به این سادهانگاری و تقلیلگراییها بپردازیم. اگر برای لذت جنسی عدد ۱۰۰ را قائل شویم، سیر شدن انسان ۲۰، مصرف مشروبات الکلی ۲۰۰، مصرف تریاک ۴۰۰، مصرف هروئین ۱۰۰۰، و مصرف شیشه ۲۰.۰۰۰ است. این لذت را با آن مقیاس تقلیلگرایی میکنیم، به آن آثار و پیامدی که ممکن است برای یک معتاد اتفاق میافتد. مسئلهیابیمان اشتباه است. دومین اشتباه در مسئلهیابی این است که مسئلهیابی توسط جامعه صورت میگیرد به جای اینکه به سراغ سازمانهای مردم نهاد، پژوهشگران و متخصصان برویم، میکروفون را مقابل مردم میگیریم. میپرسیم نظر شما در رابطه با معتادان چیست؟ نظر مردم روشن است که ۹۰ درصد میگویند باید معتادان را جمع کرد و به کلینیکهای ترک اعتیاد برد. طبق آمار غیر رسمی ۲ میلیون معتاد داریم که نمیدانیم چه میزان از آنها در دسترس هستند. با این فضایی که صدا و سیما و جامعه ایجاد کردهاست، سمن ها باید بدانند برای تغییر رفتار مردم، فقط دانستن کافی نیست، شجاعت لازم است. آیا حاضریم در مقابل کلیشههای ذهنی که صدا وسیما ایجاد کرده و در مقابل افکار عمومی و جامع بایستیم؟ راهکارش آگاهسازی است. چرا سمنها در محلههایی که هستند تورهای آگاهسازی ندارند؟ اگر به دنبال تکنیکهای جلب مشارکت هستیم، مردم باید درجریان نگاه شما باشند و بدانند کلیشههای ترک چقدر فایده داشته، روشهای کاهش آسیب چقدر فایده داشتهاست. پس از آن مردم همراه میشوند؛ چراکه خودشان نیز شقوق کاهش آسیب را در زندگی هایشان دیدند، این که زن و شوهر دعوا می کنند، زن به منزل پدر مادرش میرود یکی از شقوق کاهش آسیب است، چراکه اگر بماند کار به کتککاری میرسد، میرود تا یک مقدار قاعده بخوابد. مردم می توانند با شرایط خودشان مصداق سازی کنند. سمنها منفعل نیستند اما اینجا نسبت به نقشآفرینیشان در مسئلهیابی منفعلند و مجری؛ یعنی دیگران مسئله را به آنها گفتند و اجرا میکنند یا اینکه خودشان مسئله را بیرون میآورند؟ چندتا از سمنها تا به حال در مساجد گفتند که مردم پس از نماز، نیم ساعت بیشتر بمانید تا ببینیم مسائل محلهمان چیست. مسائل را بشنویم و بگوییم برای راهکارهایش نیز پیشنهاد بدهید. سپس مسائل و راهکارها را نزد مسئلهشناس ببریم. طبیعی است که مردم در ابتدا فکرهای مختلفی بکنند به جز اینکه میخواهیم مشارکت افزایش پیدا کند اما چراکه تنها مشارکت ما در طول سالها با تعدادی از معتمدین و خیرین بودهاست. اکنون در کنار معتمدین محل، مردم باید مشارکت خود را ببینند و اثر گذار باشند. همیشه میگویم اگر ما هیچ ساختاری هم نداشته باشیم، یک جمع می تواند برای خود تصمیم بگیرد. یک محل میتواند برای مسائل خود راهحل بیرون بیاورد؛ مشروط به اینکه مسائل نیز از خود مردم گرفتهشود. زمانیکه مردم متوجه بشوند، مسائل خودشان است، روی کار میآیند. حوزه مسئلهشناسی پژوهشگران را شامل میشود. به رغم آن که پژوهشگران به سیاستهای مدیریتمحور تاکید می کنند، بهدنبال رویکردهای درمانی هستیم. اینجا سیکل معیوب شد که اگر سمنها هرکدام در آگاه کردن مسئلهیابیِ جامعه محلی خودشان، اقدام میکردند، دیگر سیاستگذار و قانونگذار ترس از دست دادن جایگاه خود را نداشت زیرا پیش از آن، سمنها جامعه محلی را نسبت به آن مسئله آگاه کرده بودند که چه سیاستی باید اتخاذ شود. وقتی سیاستگذاران ترس از دست دادن صندلیشان را داشته باشند، یعنی آن شهامت کافی را برای تغییر رفتار مردم ندارند، میدانند نسخه مسئلهشناسیِ پژوهشگران و نخبگان چیست ولی پژوهشگران و نخبگان نیستند که آنها را به صندلیهایشان نگه میدارند بلکه مردم تعیین میکنند آنها روی صندلیهایشان بمانند یا نمانند. به همین دلیل به سراغ صدا و سیما و جامعه میروند. مسئلههایی را که با واقعیتهای علمی سازگار نیست. اگر سمنها در مسئلهیابی مشارکتی ورود پیدا نکنند، هزاران پژوهشگر هم بیاید، راه به جایی نمیبرند؛ زیرا تا وقتی که جامعه محلی نخواسته باشد، آن سیاستگذار به سراغ نسخه پژوهشگران نمیآید. مردم جامعه ما احساسی هستند، مثال بارز آن در سال ۱۳۹۱ چهار جوان را به علت سرقت ۷۵ هزار تومان که با قمه صورت گرفته بود را دستگیر کردند. من تابناک را دنبال می کردم، پس از انتشار آن فیلم، مردم مینوشتند، امنیت از بین رفته، باید این افراد را تکه تکه کرد. نهایتاً در کمتر از ۲۵ روز این افراد را دستگیر کردند. دو نفر از این جوانان را اعدام و دو نفر دیگر را به ۲۰ سال حبس محکوم کردند. آیا آقای لاریجانی رئیس قوه آن زمان نمی دانست که این کار درست نیست؟ حقوقدانان مکرر گفتند که اینان محارب نیستند تا اعدام شوند ولی کسی گوش نکرد، چراکه مردم خون میخواستند. جالب اینجاست که پس از اعدام جوانان، یک صحنهای از اعدام منتشر میشود، یکی از آنها سرش را روی شانه جلادش گذاشته و گریه میکند. این یک صحنه احساسی است و همان مردم، مجدد کامنت میگذارند و میگویند، چرا جوانان را کشتید. نباید به مردم تکیه کنیم، چراکه آنها احساسیاند. باید با مسئلهیابی آنها را آگاه کنیم، اگر این کار را کردیم آنموقع که مردم و جامعه محلی از مسئله آگاه شوند و بدانند اهداف در دسترس چیست، به نسخه خواستن حل مسئله واقعی از متولیان میرسیم نه حصار کشی به دور زمین. سپس مسئلهشناسان و پژوهشگران نیز می توانند هویت پیدا کنند. منظور این نیست که قوه قضاییه ناآگاه تصمیم میگیرد بلکه منظور این است که قوه قضاییه مانند خیلی از ساختارهای دیگر، بخصوص در مسائلی که رسانهای می شود، به خواست مردم نگاه می کند نه نگاه علمی. کجای شرع یا قانون اجازه میدهد که آفتابه به گردن کسی انداخته، بگویید صدای سگ بیرون بیاورد و در شهر او رابچرخانی؟ یکی از مقامات پلیس در مصاحبه گفت: افتابه لگن را ما نیانداختیم. زمانی که اراذل و اوباش را می چرخاندیم، یکی آفتابه را انداخت، مخالفتی نکردیم و دیگر رسم شد. یعنی تا این حد آگاهانه از مردم تبعیت می کنند زیرا ما وظیفه آگاه کردن مردم را داریم. چه کسی مردم را آگاه میکند؟ صدا و سیما با نگاه ایدئولوژی محورش در حوزه آسیبهای اجتماعی این کار را نخواهد کرد. سمنها باید با استفاده از مسئلهیابی مشارکتی به آگاهسازی بپردازند. این یک چرخه بهم پیوسته است. مسئلهیابیِ درست به مسئلهشناسیِ دقیق و به مسئلهزداییِ مناسب ختم میشود. اگر در اینجا یک چرخ مفقود بشود ما دچار یک باگی bug هستیم که ما را به اهدافمان نمیرساند.
اکنون بخاطر اینکه، سمنهای ما به جامعه محلی نگاه نکردند؛ نتیجه برتری رویکرد ترک بر رویکرد کاهش آسیب است. رویکرد مدیریت کاهش آسیب قابل جمع با تمام رویکردهای علمی است، بنابراین میتوانید همراه با رویکرد پیشگیری، رویکرد ترک مصرف را نیز برای کسانی که تواناییش را دارند، همراه با رویکرد کاهش آسیب داشته باشید. تا زمانی که این کار را انجام ندهید، یعنی به این رویکرد به عنوان رویکرد در تقابل نگاه نکنیم، به عنوان رویکرد در تعامل با بقیه رویکردها نگاه کنیم، نمیتوانیم به اهدافمان دست پیدا کنیم.
اشتباهات محاسباتی که سمنها عموماً در مسئلهیابی با آن مواجه می شوند: ۱. رویکرد ترک اعتیاد را بر کاهش آسیب برتر می دانند. همانطور که متوجه شدیم، یافتههای علمی این را نشان نمیدهد و این نگاه ایدئولوژیکمحور تلویزیون است. ۲. سیاست یکسان را نسبت به جامعه هدف غیر یکسان و ناهمگن به کار برد. مگر جامعهای که با آن سر و کار داریم، جامعهای یکسان است؟ وقتی جامعه در معنای کلان و صدا و سیما، مسُله را به ما میگویند، خب سیاستها یکسان میشود. درحالیکه باید مدلی همگن و مناسب با مسئله ما باشد ولی این مورد را نداریم. چگونه میتوانیم با جامعه هدف متفاوت، نسخه یکسان داشته باشیم؟ همانقدر سیاستی که در کشورهای دیگر موفق بودهاست را داخل ایران بیاوریم به اشتباه محاسباتی دچار میشویم، همانقدر سیاستهای یکسان برای جامعه محلیامان داشته باشیم. هر جامعهای نیازمند مسئلهیابی اختصاصی خودش است. ۳. قداست بخشی به ترک مصرف مواد. با خانواده مصاحبه می کردم که پدر بخاطر خانوادهاش برای ترک به کمپ مراجعه کردهبود. از دخترش پرسیدم خوشحالی پدرت برای ترک آمده؟ گفت دو ماهی که پدرم برای ترک رفته، بسیار خوشحالم که ترک میکند. گفتم یعنی الان مشکلی نیست. گفت همه چیز خیلی خوب است اما از وقتی پدرم برای ترک رفته، چند بار در هفته من را می زند. ولی خوشحالم که ترک میکند. این همان قداستبخشی است که کودک میگوید پدرم من را بزند فقط ترک کند. این حرف اصلاً با مبانی که خواندیم سازگار نیست. با دیدگاه پدرسالاری میگوییم بابام به خودش ضرر نزند و ترک کند ولی به ما ضرر بزند. این کاهش آسیب نیست، افزایش آسیب است. توجه نمی کنیم وارد کردن بعضی از افراد به چرخه ترک، آسیب بیشتری میزند. آسیبهایی که به جامعه می زنیم به مراتب بیشتر است. حتی آسیبهای فردی را در صورتیکه کمپ خوب باشد به حداقل میرسد. در اینجا آسیبهای جانبی افزایش پیدا میکند. آنقدر قداست بخشیدهایم که عدم مصرف برای اینست که رفتارش خشونتآمیز نشود اکنون میگوییم، ترک کند حتی اگر رفتارش خشونت آمیز باشد. این برداشت و تحلیل چیز عجیبی است که انجام میدهیم. آخرین موضوع، ایرادیاست که به خودمان وارد می شود. مغفول واقع شدن آموزش کاهش آسیب است. از من دانشگاهی شروع میشود که سیاست کاهش آسیب، ابعاد و جوانبش را آموزش بدهم تا جامعه محلی که سمن ها باید آموزش بدهند که شما باید با کاهش آسیب رفتار کنید. من سیاست کاهش آسیب را یک سیاست درون خانوادهای میبینم، آن دو سیاست دیگر برون خانوادگی است؛ مثالا وقتی بیرون بایستیم و بگوییم بزن جمعشون کن، یعنی اینها جزو خانواده ما نیستند؛ وقتی میگوید رهایشان کن هر چه میخواهند مصرف کنند، یعنی باز هم از خانواده ما نیستند؛ ما برای خانواده خودمان چنین اجازه ای را میدهیم؟ ولی وقتی میگوییم بیایید کاهش آسیب را آموزش دهید، فرض بگیرید چند سمن فعال در حوزه حمایت از زنان در معرض خشونت، پیش آمده که خانم در معرض خشونت، بر اثر مصرف مواد همسرشان را بنشانند و آگاه شان کنند؛ یک راه این است که شما باید با آدمی که تا آخر عمر مصرف میکند کنار بیایی و کنار آمدن یعنی اصول رفتاری تنظیم کنی. این کارها در قبال این کارها، اینجا جواب می دهد. در اصول کاهش آسیب زمانیکه شما امتیاز بدهید، میتوانید امتیاز بگیرید. در سیاست کاهش آسیب زمانیکه یک دختر ۱۳ ساله مصرف مواد و تنفروشی دارد، مهم این است که در هدف اول آزمایش بدهد ایدز نداشته باشد. هدف دوم این است که توضیحات یک رابطه جنسی امن را به او بدهید که ایدز نگیرد (در یک مقاله توضیحات شرعی این موضوع را آوردهام) و مصرف مواد امن داشته باشد. راه حل سوم این نیست که پدر و مادر در خانه حبس کند، هدف سوم این است که خودش و خانوادهاش را بخواهید و بگویی خانواده با مصرف و تنفروشی تو مشکلی ندارند. اینها اهداف در دسترس است و سمنها باید با خانوادهها جدا صحبت کنند و آنها را مجاب کند. مسئلهیابی مشارکتی یعنی همین مشارکت تمام اعضای خانواده؛ یعنی کسی جدا نیست. یکی از فعالان سازمانهای مردم نهاد میگفتند، دختری فرار کرده بود. وارد یک مرکز دولتی شدم دیدم زمانی که شخص وارد شد برای این خانم یک اصطلاح زشتی را به کار برد و گفت بیا بشین. من به او گفتم اگر برای تو هم این اتفاقات رخ میداد و این دختر در خانواده تو بود، الان جابجا شده بودید، او نشسته بود و همین لفظ را برای تو به کار میبرد. مسئلهیابی مشارکتی یعنی ما همه اعضای یک خانوادهایم us and others نداریم، ما و دیگران، من و تو نداریم. ما همه یک ماییم. هدف چهارم این است که شما برحسب خواست خانوادت ساعت نه شب خانه باشی و برای نبودنش ضمانت اجرا بگذاریم و بگوییم خانواده نیز با این مسائل تو کنار میآید. اهداف کاهش آسیب قدم به قدم است. در بلندمدت سمت و سو پیدا کند که تنفروشی را کنار بگذارد، بلندمدتتر به این سمت برود که اگر شرایطش را دارد، مصرف را کنار بگذارد. از اهداف در دسترس شروع می کنیم تا به اهداف غیر قابل دسترس برسیم. مسئلهیابی مشارکتی یعنی باید به افراد را با بازی و تمرین یاد داد که چگونه مسائل را شناسایی و اولویتبندی کنند. در قسمت بعد یک درخت واره برایشان تنظیم کنیم و بگوییم این مسائل است که شما گفتی، ریشههایش را نام گذاری کن. ریشه ها و پیامدهای خواسته و ناخواسته را بگو. این کار میتواند یک راهنما و الگو در حل مسائل جامعه محلیمان که خودمان با آن درگیریم باشد. ذیل مسئله یابی مشارکتی به افراد آگاهی میدهیم. یک مرکز حامی برای حمایت از زنان و کودکان بزهدیده در فضایمجازی، زیرمجموعه دستگاه قضا راه انداختیم. با یکسری پروندههایی مواجه هستیم اگر در سیستم رسمی باشد، مجازات اعدام دارد. ولی نگاه من اصلاً به این شکل نیست بلکه به صورت مسئلهیابی مشارکتی به آن نگاه میکنیم. به دلیل اینکه مسئول امورفرهنگی هستم و با بچههای تشکلهای مختلف در ارتباطم، زمانیکه بخواهم آنها را دغدغهمند و علاقهمند به این حوزه کنم، میگویم دختری با این ویژگیها به مرکز حامی مراجعه کرده است، نسخه بده و بگو ریشه و راه حل چیست. الان شرایط این است که چند بار با پسر فرار کرده، پسر مشروب مصرف می کند، مادرش این دختر پسر را به یکدیگر معرفی کرده ولی اکنون میخواهد پسر دیگری را وارد زندگیش کند؛ تو نسخه بده و بگو چه کار میتوانیم بکنیم. هر کدام از نسخههایی را که میدهد را از نگاه علمی نقد میکند تا جایی که خودش به این نقطه میرسد که راهکار در دسترس ما این است که پسر را به رسمیت بشناسیم و فعلاً تا این دختر از ۱۳ سالگی به ۱۸ سالگی برسد، دوستی داخل در چارچوبی که ما میدانیم داشته باشد تا به قدرت تصمیم گیری برسد که آیا ادامه دادن با این گزینه به صلاحش است یا نیست. باید با نگاه علمی، خود افراد را به این نقطه رساند که نگاه علمی به چه شکل است.
سوالات حضار: زمانی که شخصی به کمپ مراجعه می کند و قوی ترک را انتخاب کرده است، پیشنهادتان درباره متادون درمانی چیست؟ همانطور که میدانید متادون درمانی یک بازار پزشکی سازی مصرف مواد است. ما نمیدانیم متادون درمانی که ممکن است خودش یک آسیبهایی داشته باشد آیا ارزیابی دقیق داشتیم یا خیر. متادون شخص را داخل یک میزان رفتار درست قرار میدهد، شخص مهم است. درمان نگهدارنده با متادون (MMT) در تحقیقاتی که انجام شدهاست، نتیجه جالب است. همان قداست بخشیست که به ترک دادهایم. خیلی از مراجعهکنندگان فکر میکنند متادون درمانی یعنی متادون مصرف میکنی و تمام میشود. بسیاری از آنها آگاهی ندارند که درمان با متادون باید تا آخر عمر بعضا ادامه پیدا کند. درمان نگهدارنده است، تمام شدنی نیست. وقتی در میانه راه متوجه این موضوع میشوند، خسته شده و به دنبال سیاستهای ترک مصرف میروند. یعنی اعتماد را از خود آن شخص گرفته و دوباره گفتهایم راه درست این است. آنقدر قداست بخشی انجام دادیم باعث میشود خود شخص به سمت سیاست ترک مصرف برود.
از ساعت ۱۲:۰۵ الی ۱۳:۱۵session 3:
سوال حضار: برای خانمهای بدسرپرست چه اقدامی باید انجام شود؟ فلسفه وجودی سمن با فلسفه وجودی دستگاه دادگستری باید متفاوت باشد. سمن که تاسیس شد باید بدانیم متفاوت از دادگستری است که با اقتدارگرایی وارد می شود، یک حقیقی را میگیرد و به دیگری یک حقیقی را می دهد و اینگونه پرونده را مختومه می کند. ابهام در کارکرد سمن ها است. وقتی یک خانم بد سرپرست به آنها مراجعه می کند یا یک خانومی می آید میگوید همسر من معتاد است، آیا سمن ها هم باید همین گونه، مانند دادگستری باشند؟ نه لزوماً؛ یعنی اینکه نمی خواهیم بگوییم در تمامی موارد این اتفاق میتواند بیفتد ولی در موارد متعددی میشود این کار را کرد که حرف طرف مقابل شنیده شود و به یک نسخه رفتاری دست پیدا کنیم. یعنی تا زمانیکه مخاطبتان مجاب نشود که شوهر یک خانم بدسرپرست است و به نوعی همسرآزاری یا کودکآزاری است، فکر می کند شماهم مانند دستگاه قضا به شکایت همسر و دخترش رسیدگی میکنید، طبیعیست که نسبت به شما گارد دارد. در یک پرونده یک آقا با یک دختر دوست بود و خانواده راضی نبودند و چندبار میخواستند از دستور کار این پرونده را خارج نمایند، بدلیل چندین مرتبه فرارشان، طرفین به آگاهی نیز رفته بودند. من در همان قسمت فرهنگی دانشگاه با پسر صحبت کردم. از ابتدا که آمد گارد داشت و تصور میکرد با این که در دانشگاه است من قصد شماتت او را دارم. به او گفتم بقیه اینها را میگویند اما من یاد گرفتم به حرف بقیه اعتنا نکنم، خودت بگو، میخواهم حرف های تورا بشنوم. آنوقت یک ساعت و نیم حرف زد و چیزهایی را گفت که دیگران اصلا اطلاعی نداشتند. وقتی طرف مقابل متوجه شد به رسمیت شناخته شده است، وارد مذاکره میشود. الان با من تماس می گیرد که امشب می خواهیم با هم بیرون برویم، به نظر شما برویم یا خیر؛ من میگویم به نظرمن چون مادرش گفته فعلا با هم ارتباطی نداشته باشید، با هم بیرون نروید. به حرف من گوش میدهد چراکه میداند من او را عضوی از خانواده دانسته و می خواهم مشکلش را حل کند. بنابراین در تمام این موارد، نباید فکر و ذکرمان فقط به سمت حمایت از کسانی که به نوعی درگیر این مسائل هستند برود و طرف مقابل را نادیده بگیریم. اگر بهدنبال حمایت واقعی هستیم، باید طرف مقابل را بخواهیم شنیدن حرف های طرف مقابل خود به خود باعث میشود ما در آن حمایت به دستاوردهای بیشتری برسیم. نه در تمام پروندهها اما در برخی پروندهها امکان دارد همه جانبه با طرف کنار بیایید اما طرف در باطن ما را به رسمیت نشناسد ولی در اغلب موارد همراهی میکند. معمولاً با مدیریت کردن، میتوان بسیاری از همسرآزاریها و کودک آزاریها را در این زمینه مدیریت کرد.
میگوییم اگر مسئلهیابی درست صورت گیرد از پیامدهای خواسته و ناخواسته آن، جلوگیری میکنیم چراکه بسیاری از سیاستهایی که به ظاهر سیاستهای درستی است را اجرا می کنیم اما چون مسئله یابی دقیق صورت نگرفته است، آن درخت واره ای ایجاد نشده، با پیامدهای ناخواسته مواجه می شویم که خودمان هم آن را تصور نمی کردیم. به عنوان مثال مداخله های دستگاه پلیس در حوزه مصرف مواد مخدر و به صورت خاص معتادین کارتن خواب یا مطلق معتادین متجاهر. یکسری پیامدهای ناخواسته اینجا وجود دارد. پلیس طرح جمعآوری معتادین متجاهر را دارد و بر حسب ظاهر این معتادین جمع می شوند و با مبنای اصل مزاحمت، مردم به آرامش بیشتری میرسند. سوال: این معتادین متجاهر در اصل چه میزان خطر دارند؟ آیا اصلا خطری دارند یا خیر؟ زمانی آنها فقط سرقتهای جزئی، رفتارهای خشونت آمیز انجام میدهند، توجیهی برای جمع آوری آنها داشتیم اما وقتی که فقط مواد می خرند، آیا به حدی هست که بخواهیم به عنوان اصل مزاحمت طرح جمع آوری معتادین متجاهر را ایجاد کنیم و وارد این مسئله بشویم؟ نتایج مداخلات پلیسی در سیاستهای جمعآوری معتادین، چیست؟ ۱. آسیبهای جسمی را افزایش می دهد؛ زمانیکه پلیس وارد یک پارک می شود تا افرادی را جمعآوری کند، شخص یا باید مواد را دور بریزید یا آن را مصرف کند، بنابراین سریع تزریق میکند که ممکن است تا اوردوز کند. اگر آمار کسانی که در طرح جمعآوری پلیس، اوردوز کردند، بسنجیم، به نتیجه جالب است همزمانی جمع آوری معتادین و اوردوز کردن چند نفر از آنها، میرسیم. دلیل می آورند کسانی را جمعآوری کردیم که عمر دیگری نداشتند و کمکم میمردند را جمعآوری کردهایم. نمیگویند کاری که ما کردیم منجر به این آورده شده است. یا ممکن است افراد دچار عفونت شوند. درطی مصاحبه با یک نفر که بخاطر یکی از همین طرحها دچارعفونت زخمی شدهبود، متوجه شدم سرنگ را سریع وارد کرده که منجر به عفونت شدهبود. ۲. رفتارهای پرخطر را افزایش می دهد؛ می توان گفت این یک پیامد خواسته است که صورت میگیرد. زمانیکه شخص متوجه پلیس میشود، دیگر به دنبال سرنگ استریل نیست و فورا هر آنچه کنار دستش باشد را استفاده می کند؛ یعنی اگر هدف سیاستهای کاهش آسیب برای مثال کاهش ابتلا به ایدز است، در اینجا باعث رفتارهای پرخطر میشود. ۳. مراکزی تحت عنوان مراکز گذری کاهش آسیب drop-in-center (DIC) وجود دارد که این مراکز به معتادین درمعرض خطر، متادون و سرنگ می دهند. مصاحبه با معتادانی که بازداشت شدهاند نشان میدهد، در ساختار نیروی انتظامی گفته میشود، باید امروز ۲۰ معتاد جمعآوری کنی و شخص معتادی پیدا نمی کند که بازداشت کند ولی از حیث قضایی و ساختاری ملزم به پیدا کردن است. مانند آن مامورراهنمایی ورانندگی یک دفترچه جریمه ۲۰۰ صفحهای بدون وسایل لازم، دادند و گفتند برگهای این دفترچه را باید تا شب تمام کنی. هرکس تخلف میکرد از دستش درمیرفت و مامور نتوانست هیچ کس را جریمه کند. یک موتور آبی که با دویدن هم میتوان به آن رسید را دید و جلویش را گرفت و گفت کلاه ایمنی نداری، جریمه اش کرد؛ پلاک نداری، جریمه اش کرد؛ ۱۹۹مورد در این موتور پیدا کرد و او را جریمه کرد اما یک برگه دیگر باقی ماندهبود. پلیس گفت شبانه تنها درحال سفر کردن هستی، طرف برای اینکه این یک مورد را درست کند، گفت من تنها نیستم، خدا و ائمه همراه من هستند و پلیس گفت چرا چند نفر سوار کردی و جریمه دویستم را هم برید. وقتی شما یک ضابط و مامورت را مجبور می کنید که باید این تعداد افراد را بگیری و بیاوری، پیامد خاصی دارد و آن این است که پلیس کنار مراکز گذری کاهش آسیب می ایستد و آنها را تعقیب میکند و از آنجا بازداشت میکند و میبرد. باعث میشود معتاد پس از اینکه از کمپ بیرون آمد به سراغ این مراکز نرود. این دریافتهای علمی بودهاست. لذا سیاستها و اقدامات پلیسی که مبتنی بر ترک است پیامدهایی دارد. اینها آگاهیهایی است که شما میتوانید به کلانتریهای حوزه خودتان بدهید و از آنها درخواست همکاری کنید. این سیاستها و پیامد هایی که مبتنی بر اثر ضرر هست و توجیهی ندارد را، بگویید. ۴. زمینه ساز فساد میشود؛ جزء پیامدهای خواسته و ناخواسته میتواند باشد. درطی بررسی کمپهای تهران، دیده شد وقتی معتادین متجاهر جمعآوری شدند؛ کمپ هزار نفر جا دارد اما دو هزار نفر را جمعآوری کردند و باید فکری برای آن هزار نفر کرد. به کررات در تحقیقات دیده شد از آنها شماره خانوادهها خواسته شده و با خانوادههایشان تماس میگیرند و میگویند فرزندتان، پدرتان، همسرتان را دستگیر کردهایم، به کمپ منتقل میکنیم و بهقدری خانوادهها را میترساند که خانواده به آگاهی رجوع کرده و سرباز یا ضابط رشوه میگیرد و آزاد میکند. اینچنین از معتادین جمعآوری شده اخاذی میشود. علت این اتفاق اینست که سیاست اتخاذ شده کمی است نه سیاست کیفی. بهنحوی خودمان زمینه فساد را ایجاد کردهایم. یکسری پیامدهای ناخواسته داریم که اگر مسیر مسئلهیابی، مسئلهشناسی و مسئلهزدایی را درست طی نکنیم، اگر در مسئلهیابی مشارکتی دقيق عمل نکنیم، در این قضایا دچار مشکل میشویم.
اصول و مبانی مشارکت: اگر بخواهیم مشارکت ما در مسئلهیابی افزایش پیدا کند، باید به این موارد دقت کنیم؛ ۱. تمرکزمان بر اهداف دردسترس باشد؛ اگر تمرکزمان اهداف دردسترس نباشد، بازی را باختیم. باید کاری را برعهده بگیریم که بتوانیم انجام دهیم. اگر کاری را برعهده بگیریم که نتوانیم انجام دهیم، آن اهداف مشارکت را تحتالشعاع قرار میدهیم. لذا در همان درخت وارهای که ریشهها و راهکارها توسط همان جامعه محلی، آماده می شود؛ باید گفته و بررسی شود، کدام یک از اهداف دردسترس ما هستند و آنها را انتخاب و معین کنیم. ۲. هر نوع قضاوتی محکوم به شکست است. حتی اطلاق کلمات روتین مثل معتاد، چون نوعی انگ زدن محسوب می شود، شخص را از ما دور می کند. رعایت کرامت انسانی لازمه و مبنا مشارکت است. گفتیم برای مسئلهیابی مشارکتی، نیازمند مصرف کننده و فروشنده مواد، هستیم. بنابراین چون ما نیاز به تمام افراد خانواده به معنای عام داریم، باید کرامت انسانی همه را صرف نظر از اصول و ارزشهای اخلاقی خودمان، به رسمیت بشناسیم. ما بجای افراد نبودیم تا بدانیم چرا به آنجا رسیدند و اینجا محکمه الهی نیست که بخواهیم مشخص کنیم چه کسی به بهشت میرود و چه کسی به جهنم. اینجا همه به دنبال یک مبنا هستیم. در اولین جلسه صبح جلسه گفته شد، در انتخاب بین سه اصل، همه متفقالقول درنهایت اصل ضرر را انتخاب کردند. وقتی سیاستهای پلیسی در راستای اصل پدرسالاری است، به جامعه ضرر میزند، پس حق انتخاب داریم بین سیاست ترک که میدانیم نافرجام است یا سیاستهای کاهش آسیب که میدانیم فرجام دارد ولی با سیاستهای غیرعلمی ترک مصرف، قابلیت جمع شدن، ندارد. گفته شد که سیاستهای علمی کاهش آسیب با هر نسخه علمی قابل جمع است نه با سیاستهای غیرعلمی. بعنوان یکی از اصول مهم مشارکت، باید دست از هرگونه قضاوتی برداریم. ظرفیت NA در این زمینه میتواند کمک کند. ۳. اصولمان را فراموش نکرده و تمرکزمان برکاهش آسیبها باشد. پس به اهداف دستیافتنی که نگاه میکنیم تمرکزمان هم بر کاهش آسیب باشد، هر چقدر توانستیم آسیبهای بیشتری را کاهش دهیم. یک دستورالعمل برای خودمان تنظیم کنیم و ذیل آن دائم بگوییم آسیبها کدام موارد هستند و به سراغ کاهش آن آسیبها برویم. ۴. اهدافمان را اولویت بندی کنیم. اگر اهدافمان را اولویت بندی نکنیم باز دچار مشکل میشویم. بعد از این که اهداف را فهمیدیم، عینکمان هم، عینک کاهش آسیب بود نه عینک قضاوت و ایدئولوژی محور؛ الان باید اهداف را اولویت بندی کنیم تا باید اهداف کوتاهمدت، میان مدت و بلندمدت از یکدیگر جدا شوند. اهداف کوتاهمدت مربوط به عمل گرایانه رفتار کردن، نیازمند اتخاذ سیاستی مثل توزیع سرنگ رایگان است. برای مسئلهیابی مشارکتی باید اهداف و اولویت بندی کرد تا اشخاص بدانند در چه مسیری باید حرکت کنند. ۵. هرگونه اجبار و اقتدار گرایی محکوم به شکست است. همه چیز باید اختیاری باشد زیرا مصرف مواد اختیاری است. وارد شدن در چرخه مسئلهیابی مشارکتی نیز باید اختیاری باشد. اگر افراد را برخلاف میل و به زور به این چرخه آوردیم، آسیب میزنند، کمک حال نیستند. قبل از این اتفاق تا جاییکه میتوانیم باید آگاهیسازی انجام دهیم. مسائل، کیسها و پروندههای واقعی را برایشان مطرح کنیم تا خودشان به آن اهداف دستیافتنی فکر کنند. اگر الزامی باشد نمیتوان امیدوار بود که مسئلهیابی مشارکتی محقق شود. ۶. ثبت و ضبط evidence based یعنی از دیدگاه و نگاه تجربه محور است. این کار به حل مسئله آن جامعه محلی کمک می کند. مثال ممکن است به شخصی بگوییم اگر راست می گویید قسم بخور و به راحتی قسم میخورد ولی ممکن است امامزادهای در این محل باشد، به دلیل کرامت یا هر چیزی که از این امامزاده دیدند، شخص جرئت ندارد خلاف آن قسم خورد یا حرفی بزند. این یک ظرفیت و محلی است، این محله است که میداند این امامزاده چقدر برای مردمش اهمیت دارد، یک سرمایه است و برای جامعه محلی آن جا یک تجربه شده است. Evidence based، یعنی اتخاذ یک رویکرد در قبال یک مسئله که اثربخشی آن نیز اثبات شده، این رویکرد تجربه محور است. یعنی در مقابل مسئله ای چنین سیاستی را اتخاذ کردهام که جواب دادهاست. این کاریست سمن ها باید انجام دهند و تجاربی که داشتند را ثبت و ضبط کنند. این تجارب ممکن است در آینده در جلساتی که با پژوهشگران و غیره دارند، بیان کنند که ما اینچنین کارهایی را انجام دادیم، نظر شما در رابطه با این کارها چیست. این نیز یک ارزیابی درونی سمن است تا ارزیابی کند، تا چه حد رویکردهای تجربه محور، علمی و اثربخش اتخاذ کردهام.
تکنیک های جلب مشارکت: اگر پایهریزیمان کامل باشد، در این بخش راحت میتوانیم جلو برویم. الان میدانیم جامعه هدف ما هم مددجویان هستند و هم مددکاران. یعنی سمنی در جامعه محلیاش موفق است که یا مددکار است یا مددجو اگر مددجو است مابقی اعضای آن جامعه محلی مددکار باشند و با همه ارتباط برقرار کند؛ این یک حالت ایده آل و شاید غیر قابل دستیابی است، ولی باید تلاش کنیم با همه ارتباط بگیریم. معتمدین و افراد کلیدی اهمیت دارند ولی باید یک سلسله جلسات برای عموم افراد در مساجد داشته باشیم. سمنها با مدارس در ارتباط نیستند که در جلسات اولیا و مربیان که برای والدین برگزار می شود آنها نیز تریبون نداشته باشد. آنموقع است که میتوانیم با جامعه هدف مددجو و مددکاران ارتباط بگیریم و درختواره مسئلهیابی مشارکتیمان را ترسیم تنظیم گری کنیم. برای مثال در شهری، یک خانم سمنی را برای زنان در معرض آسیب تاسیس کردهاست. جامعه هدف خود را محدود نکرده است، بلکه افرادی که تنفروشی میکنند را نیز اسکان میدهد و بر حسب امکانات و ظرفیتش، آنها را پوشش میدهد. ذیل همین ارتباط یک خودنظارتی و مددکاری درونی برای مددجویان ایجاد کردهاست. دو گزاره مطرح میکنم و شما باید بین این دو گزاره یکی را انتخاب کنید. ۱. سمنی باشید که به یک تنفروش امکانات و اسکان داده، حتی آموزش تن فروشی بدهید را ترجیح میدهید یا اینکه ۲. شخص در حین تنفروشی مورد آزار و اذیت به دست مشتری قرار گیرد؟ گزاره یک آسیب کمتری وارد میکند. برمبنای اصل پدرسالاری میگوییم، تنفروشی نکند. اینجاست که مانند آن خانم میتوانیم بگوییم من کار به کاری که انجام میدهید، ندارم. یک ساز و کار درونی ایجاد کردهایم، به شکلی که وقتی شخص برای انجام کارش میرود میگوید، مشخصات مشتریت را بده. اگر مشتری ناشناس باشد، شخصی را همراه او میفرستد. یعنی مددجوها تبدیل به مددکاران میشوند. زمانی که سوار ماشین میشود به شخص بگو اگر آزاری به من برسد خارج از مقرراتی که توافق و وضع کردهایم، اطلاعات تو را داریم. خانم نحوه آن اصول و مبانی را درست اجرا کرده که جلب چنین مشارکتی را دارد. اگر سمنی بودیم که او را قضاوت کرده و اصول و مبانی را پایمال میکردیم، کسانی که خدمات دریافت میکردند، باما همسو نمیشدند و حرفهایمان را گوش نمی دادن. هدف و اولویت در دسترس جلوگیری از تنفروشی توام با آسیب و آزار است. نگاه ما به این موضوع بسیار مهم است؛ هرگونه نگاه ایدئولوژیک محکوم به شکست است.
در نقد خودمان بگویم، وقتی نگاه دستگاه قضا چنین است که این زن نباید مورد حمایت قرار بگیرد، چشمش بینا! نمی رفت، چنین کاری را انجام بدهد. در بعضی مصاحبهها خانمی را داشتیم که با یک نفر صحبت کرده بود ولی زمانی که وارد خانه شدهبود با چهار نفر مواجه شدهبود. از حیث حقوقی زمانی که یک نفر ۴ نفر میشود، آن ۳ نفر تجاوز است ولی از حیث نگرشی ایدئولوژیکمحور، او را به رسمیت نمیشناسیم؛ این یک ایراد است. یعنی اگر آسیب بزرگتری باشد به قیمت اتفاق افتادنش، انکارش میکنیم. این راهحل نیست. ۱. اگر میخواهیم جلب مشارکت شود، باید اعتمادسازی کنیم. این اعتمادسازی هرچقدر توسط دستگاههای رسمی غیر ممکن است، توسط سازمانهای مردم نهاد و مجموعههای غیررسمی، نه همیشه ولی در اغلب مواقع امکان پذیر است. از تکنیکهای جلب مشارکت این است که همه را از خودمان بدانیم. از شهید ابراهیم هادی مثال میزنم؛ اگر کتاب سلام بر ابراهیم را مطالعه کردهباشید، میدانید شهید والا مقام و با چه مشی و منش پهلوانانهای ست. کارش این بود که لاتها را به زورخانه میبرد. از زورخانه به مسجد و جبهه و شهادت میرسیدند. به آنها میگفت تو زور داری در ،زورخانه خودنمایی کن. این یعنی مشارکت و جذب حداکثری. تا زمانی که به گنده لاتهای محله نخواهیم مثلاً بگوییم احمد چاقوکش، در این منطقه گزارش دادند که به ناموس مردم تعرض شده است. میخواهیم این منطقه را تو دست بگیری و امنیتش را تأمین کنی. این یعنی به رسمیت شناختن و هویت دادن. در چنین شرایطی در مرحله بعد می توانید به او بگویید تویی که از ناموس مردم محافظت میکنی، درست است که چاقو میکشی. تنها در این صورت است که میتوان گزاره دوم را به او گفت، نمیتوان از همان ابتدا به او گفت چاقوکشی میکنی، چراکه اینها اگر برگردند، انتقام میگیرند. کتاب شهید ابراهیم هادی، کتابی است برای انسانسازی که ما چگونه با آنهایی که همیشه در جمع قضاوتشان کردیم، جلب مشارکت کنیم. با به رسمیت شناختن و هویت بخشیدن به آن ها، این کار را میتوانیم بکنیم. ۲. اگر قرار بود سمنها همچون دادگاهها فرمانروایی کنند که نیاز نبود به وجود بیایند. سمنها باید به جای فرمانروایی، تسهیلگری کنند. تسهیلگری یعنی دو طرف آسیبدیده و آسیبزننده را جدا و سپس با یکدیگر بخواهی. بررسی کنید که چگونه میتوان رفتار آنها را بهبود بخشید. حرفهایشان را خوب بشنوید. آنموقع شما دیگر فرمانروا نیستید، تسهیلگرید. ۳. همدلی و بیان مسئله، باید به صورت واقعبینانه باشد، با نشان دادن راه درست مسیر. خیلی از سازمانهای مردم نهاد که در حوزه مصرف مواد فعال هستند، زمانی که میخواهند حمایت خیرین را جمع کنند، مجبورند به همان نگاههای ایدئولوژیک بازگردند که ما این کار را انجام میدهیم تا مصرف و معتادان کم شود؛ در حالی که راهحل این است آن جامعه محلی و خیرین را بخواهیم و آنها را با واقعیتها و جلسات متعدد مجابشان کنید. فایده آنان این است، زمانی که به خَیِّر مراجعه می کنید، میگویید در راستای کاهش مصرف مواد کمک کنید اما پس از شش ماه، یک سال که چک میکند با مشاهده عینی متوجه می شود که چنین اتفاقی نیفتادهاست. مقصر ما هستیم که اهداف غیر قابل دستیابی، اصول و مبانی که به ما آموزش ندادند را برای جلب مشارکت استفاده میکنیم. این باعث میشود که پس از مدتی جلب مشارکت را از دست بدهیم. سیاستهای در دسترس را با آگاهسازی آن جامعه محلی امتحان کنیم. میتوان مشارکت آنها را جلب کرد و در مسیر اثربخشی آن را ببینند؛ چراکه دیگر اهدافمان در دسترس است و میتوانیم عملیاتیشان کنیم، اهداف ما صرفاً کلیشههای ذهنی نیستند. ۴. زمانی که با جوامع محلی و خیرینی مواجه میشویم، آنچه را کاملاً ثبت و ثبت کردیم بگوییم، اینها داده های تجربی و واقعیتهای اجتماعی است؛ بدون اینکه محرمانگی پرونده افراد را تحتالشعاع قرار دهیم، بگوییم کیسها و پروندهها بدینصورت است و آمار دقیق بدهیم. با نمایان کردن این وقایع آن مشارکت جلب میشود، مشروط به اینکه مراحل پیشین را پشت سر گذاشته باشیم. در اینجا شخص علاوهبر گفتنها نیاز به دادههای تجربی دارد برای اینکه برایش ملموس شود. بعد از آن وارد مرحله شفافسازی اهدافمان در جلب مشارکت و مسئلهیابی مشارکتی و چرا چنین اولویتبندی داشتیم. همانقدر که باید به اصول و مبانی توجه کنیم، جامعه محلی را نیز باید دخیل کنیم. همان طور که میگوییم باید سخنان کسانی که آسیب زنندهاند، شنیده شود؛ باید حرفهای کسانی که متعلق به این جامعه محلی هستند و در حال آسیبدیدند نیز شنیده شود، که چرا اینگونه اولویتبندی کردید. اگر این مسائل را پشت سر گذاشتیم و به این موارد دست پیدا کردیم به نقطه نشستهای ترمیمی میرسیم که در جوامع شکل می گیرد. در کشورهای شرق آسیا مثل ژاپن و چین، قوانین آن کشورها را اداره نمیکنند بلکه فرهنگِ آن محلات چنین کاری را انجام میدهد. اعتقاد دارند حقوق و قانون برای وحشیهاست و سعی میکنند مشکلات و مسائلشان را حتیالامکان خودشان برطرف کنند. زمانی وکلایشان شکایت کرده بودند که ما چون پرونده نداریم، در حال ورشکست شدن هستیم. باید تعدادی از آنها را به ایران وارد کنند. چرا این اتفاق میافتد؟ آیا جرم و آسیب اجتماعی ندارند؟ خیر، آنها تکنیکهای جلب مشارکت را بلدند و از همان سنت هایشان استفاده میکنند. در پنجاه سال پیش اگر یک خانم از همسرش کتک میخورد در خانه میماند و بزرگتری آشتیشان میداد، ۲۰ سال پیش به خانه پدر میرفت و پدر به عنوان بزرگتر آنها را آشتی میداد، از ده سال پیش به این طرف به خانه پدر می رود و پدر به جای آشتی دادن به دادگاه میرود. بنابراین خود ما هستیم که از حلقه ها و نشستهای ترمیمی فاصله میگیریم. برای اینکه ملموس باشد برایتان که در کشورهای شرق آسیا چگونه خودشان مشکلاتشان را حل و فصل می کنند، مانند دعوای زن و شوهر است که ابا دارند به دادگستری بروند. کسی از آینده خبر ندارد، شاید ده سال دیگر دختر به خانه پدر میرود و زمانیکه پدر میپرسد همسرت کجاست میگوید طلاق گرفتیم، تمام شد. وقتی همبستگی آنچه که داشتیم را از دست دادهایم باید دوباره آنها را بازگردانیم. این بازگرداندن با همین تکنیکهایی است که بیان شد. اکنون میتوان حلقهها و نشستهای ترمیمی برگزار کرد. اکنون جمعی از بزهدیدگان را دور هم جمع میکنیم و سعی میکنیم، راهکارهایی را برای ترمیم اتفاقات رخ داده پیدا کنیم. بزهکاران را دور هم جمع میکنیم برای پیدا کردن راهکاری تا شرایط را ترمیم کنیم و به آنها سمت و سو بدهیم. در حالت ایدهآلش، نشستهایی با حضور بزهکاران و بزهدیدگان داشته باشیم. دوطرفه حرفهایشان را بیان کنند و شما نیز به عنوان یک تسهیلگر عمل کنید. جمله آخر: ما زمانی میتوانیم حرف از جلب مشارکت حداکثری بزنیم که از کل افراد خوب بشنویم و به کل جامعه محلی خوب توضیح بدهیم، فقط خود را موظف ندانیم که به آسیب دیدهها توضیح بدهیم بلکه ملزم بدانیم به آسیب زنندهها نیز توضیح بدهیم. خوب بنویسیم و اجازه بدهیم که ثبت و ماندگار بشود.ب گذاریم در مقابل تمام کلیشهها که بخوردمان میدهند با نوشتنهایمان به آیندگان در تاریخ بگوییم، که عدهای نوشتند که چه کاری در این مسیر درست بوده است.
اگر توانستیم حال خودمان را خوب کنیم بعد می توانیم حال اطرافیانمان را خوب کنیم.
سوالات حضار: در زمینه جلب مشارکتها مشوق می تواند تاثیر داشته باشد؟ آیا این نگاه که مشارکت باید ۱۰۰ درصد داوطلبانه باشد، درست است؟ وقتی میگوییم داوطلبانه یعنی اگر شخصی را آگاه کردیم و به او فهماندیم ولی همچنان تمایل به مشارکت نداشت، چنین آدمی کمک نمیکند بلکه آسیب زننده است. اینکه میتواند مشوق گذاشت، بله مشوق باید از دل همان مسئلهیابی مشارکتی خارج شود. یعنی نباید از ذهن خودمان مشوق بگذاریم، باید دید جامع چه مشوقی میخواهد. بعضی از مشوقها بعضاً توهین آمیز می شود، باید دید در آن جامعه محلی چه مشوقی باید وجود داشته باشد. برای مثال در یکی از انتخابات که افراد برای سرنوشتشان تصمیمگیری میکنند، بهعنوان جایزه پلاک طلا در نظر گرفتند که برای افراد بسیار زننده بود، اینگونه افرادی را که برای تعیین سرنوشت آمدهاند را نیز تحت الشعاع قرار میدهد.
حوزه سمنها هم باید دلی وارد شد و هم دلی ادامه داد؛ چون نهتنها بعضی از سازمانها قدر کارهایی که انجام میدهید را نمیدانند بلکه سنگانداز میکنند و در مواردی انگ هم میزنند. ساختار کار دلی این است که شما باید هزینه پرداز باشید و وارد آن بشوید. این نافی نیست که ما باید آنها را هم آگاه کنیم. حداقل ما به عنوان یک مجموعه تلاش کردیم به نهادهای مختلف پیشنهاد دهیم، حاضر هستیم به مسئولان و کارمندان در خیلی از مسائل، آن اطلاعاتی را که میدانیم، در اختیارشان قرار دهیم.
آیا مکان و ساعت مصرف باید رسمی یا غیررسمی مدیریت صورت بگیرد؟ تمام ساز و کارهای حوزه آسیبهای اجتماعی غیررسمی است. ساختار رسمی اگر خواست خودش ورود پیدا میکند. یعنی وقتی ساقیبا مصرفکنندگان به توافق رسیدند که در ساعت و مکان مشخصی میفروشیم و مصرفکننده خودش مطلع میشوند، نیازمند اطلاع رسمی نیست. الان میگویند برای پیدا کردن مواد، میزان سه دقیقه تا ۷ دقیقه بسته به شهر موردنظر طول میکشد ، اگر ما این کار را انجام میدهیم، این میزان کاهش پیدا نمی کند. ممکن است که افراد برای مدتی سردرگم باشند و نداند کجا باید بروند ولی دوباره این ۳ تا ۷ دقیقه، ممکن است به ۲ تا ۵ دقیقه کاهش پیدا کند، چراکه ما حاشیه امنی را ایجاد میکنیم که آورده و کاهش آسیب را همراه داشته باشد.
1.NA : Narcotics Anonymous=معتادان گمنام. این ساختار، یک انجمن بینالمللی غیرانتفاعی از زنان و مردانی است که مشکل اصلی زندگیشان اعتیاد به موادمخدر بودهاست. این انجمن متشکل از معتادان در حال بهبودی است که بهطور مرتب گرد هم میآیند تا به کمک هم پاکی خود (از مواد مخدر) را حفظ کنند.