ششمین پیشهمایشِ همایش ملی سوءمصرف موادمخدر صنعتی با محوریت جوانان و جامعه : « نگاهی انتقادی به رابطهی اوقات فراغت با سوءمصرف مواد » برگزارشد.
ششمین پیشهمایشِ همایش ملی سوءمصرف موادمخدر صنعتی با محوریت جوانان و جامعه :« نگاهی انتقادی به رابطهی اوقات فراغت با سوءمصرف مواد » در روز چهارشنبه ۲۳ / ۴ / ۱۴۰۰ برگزار گردید.
سخنران: دکتر علی عربی، عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه چمران اهواز
گزارش جلسه بدین شرح است:
دکترعربی: با درود و احترام حضور تمامی مخاطبان گرامی و آرزوی سلامتی برای شما عزیزان، در آغاز با این نکته شروع میکنم که عنوان جلسه که به بررسی رابطه سوء مصرف مواد و اوقات فراغت میپردازد با توجه به پیوندی مفهومی و معنایی این دو انتخاب شده است که تلاش خواهم داشت تا این پیوند را با نگاهی تاریخی و بهصورت داستانگونه بیان خواهم کرد.
در همین ارتباط قبل از پرداختن به داستان دو نکته را باید مد نظر داشته باشیم که برای درک مسئله و موضوع ما مهم هستند. اول: در این نشست با سه مفهوم سر و کار خواهیمداشت: فراغت، سوء مصرف و آگاهی. این سه مفهوم از لحاظ ریشه شناسی و موضوع مورد بحث ما با یکدیگر پیوند دارند. در واقع فراغت ترجمهای از واژه Leisure است و امری است که سبب شکوفایی قوه حیرت انسان و پرسشگری او به سمت آگاهی شد که امروز مدرسه نقش مهمی در آن دارد. نکته جالب اینکه واژه school (مدرسه) هم از واژه یونانی به معنای فراغت مشتق میشود. حال در ادامه به رابطه فراغت با سوءمصرف که خود حاصل نادانی ما از مصرف است خواهیم پرداخت.
دوم: این مطلب که چند سالی است دفتر مقابله با مواد مخدر و جرم سازمان ملل متحد به همراه سازمان بهداشت جهانی، پیشنهاد کردند که به جای اعتیاد -addiction- از سوء مصرف -drug abuse- استفاده کنیم. در این نشست متوجه میشویم که تا چه اندازه، جایگاه واژهها اهمیت خواهند داشت زیرا سیاستگذاریها مبتنی بر این معانی که درک ما را از یک مسئله شکل میدهند، تدوین میشوند.
حال اگر به داستان خلقت انسان در کتب آسمانی و ادیان بزرگ توجه کنیم، انسان به دلیل وسوسه، چیزی را مزه میکند که بهخاطر آن نوعی تغییر در آگاهی انسان نسبت به جهان پدید میآید و این داستان بسیاری از افرادی است که تجربه مصرف مواد اعتیادآور را داشتند. آنها پس از مصرف که میتواند به دلایل مختلفی از جمله کنجکاوی یا اوقات فراغت بوده باشد (در آغاز جاده وابستگی به مواد) مطمئناً با تجربه شگرفی از آگاهی و معنابخشی نسبت به جهانِ زیست اطراف خودشان مواجه شدند و این فقدان آگاهی کافی از پیامدهای اولیه مصرف، سبب شده است تا افراد از یک تجربه اولیه به سمت سراشیبی سقوط و سوءمصرف سوق داده شوند. در همین رابطه میتوان به شعار امسال دفتر مقابله با مواد مخدر سازمان ملل اشاره نمود: «حقایق را درباره مواد بگویید و زندگیها را نجات دهید.»
این شعار تبلور مفهوم آگاهیبخشی است؛ کاری که شما و این همایشهای چنین قصد انجام آن را دارند. این عبارت بسیار پرمعناست که پس از دههها تلاش برای مواجهه با این آسیب اتخاذ شده است، زیرا بسیاری از کشورها امروز به این نتیجه رسیدهاند که راه طولانی مبارزه با مواد را اشتباه رفتهاند؛ وگرنه آمار تا این حد صعودی نبودند... برای مثال در کشور ایران، که پیشگام مبارزه با مواد مخدر در منطقه خاورمیانه و همواره یکی از سه کشور اول جهان، در کشف مواد، انهدام باندها و مقابله با ترانزیت مواد بوده است، امروز متاسفانه در روزهای تاریکی از نظر نرخ سوءمصرف مواد قرار دارد. میزان نرخ اعتیاد در کشور ما در دو دهه اخیر با تمام سختگیریهایی که لحاظ شده است نزدیک به دو برابر شده؛ پس ما هم نیازمند یک بازاندیشی و آسیبشناسی از روند مواجه خود با این مسئله هستیم البته با نگاهی به تجربههای سایر کشورهای جهان.
و اما در داستان ما، تا زمانی که انسان خردمند اولیه فقط برای بقای خود تلاش میکرد -این واژهی بقا بسیار مهم است- تنها محرک اصلی سیستم پاداشدهی مغزی او برای رسیدن به این بقا، در ارتبا با دو عامل بوده است: اول: تغذیه و خوردن و دوم میل به تولید مثل؛ تا جایی که انسان خردمند با کسب تجربه و انتقال تدریجی آن، و آموختن ابزارسازی، زندگی گروهی خود را به سطحی بالاتر ارتقاء میدهد. اتفاق شگرف در اینجا ایجاد زمانی برای فراغت است. فراغت از تلاش حداکثری برای بقاء زیستی. اینجاست که انسان اولیه پس از جستجوی فراوان بر پایه آن دو اصل، در سایه فراغت در مواجه با جهان دچار حیرت میشود. این یک انقلاب شناختی است. در اینجا است که انسان با حیرت در مواجه با جهان، شروع به پرسشگری میکند. از ظاهر چیزهایی که میبیند فراتر میرود، معناسازی میکند، بهدنبال واژگان و پاسخهای جدید میگردد. در حالت کلی زندگی شخص از حالت جانوریش خارج میشود. اینجاست که سیستم پادشدهی انسان برای بقاء به بیشتر از تغذیه و تولید مثل نیازمند میشود. جایی که در نقطه تعالی آن فلسفه متولد میشود. اگر به ریشه لاتین آگاهی و فلسفه که پیشتر اشاره شد مراجعه کنیم کلمه Leisure را خواهیم یافت که همان فراغت است. واژهای که ریشه کلمه school نیز از آن میآید؛ یعنی آگاهی و فراغت در کنار یکدیگر. امروز فراغت را با عنوان اوقات فراغت میشناسیم و معتقدیم اکثر افرادی که به سراغ مواد اعم از اعتیادآور، مخدر، محرک و توهم زا میروند، بهدنبال اوقات فراغتی هستند که زمانی را با شادابی، کسب تجربه و لذت بردن خاصی طی کنند. در واقع رنج زیستن را بکاهند.
زمانی که انسان از آن فضا و بقاء منحصر به نیازهای زیستی وارد فضایی سازمانیافته به لحاظ اجتماعی و فرهنگی میشود، یعنی جهانی که معنادهی شده، برای بقا خود صرفاً به دنبال شکار و خوراک نیست، بلکه انسان باید شغل، تحصیلات، موقعیت اجتماعی، سرمایههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و نمادین داشتهباشد. تمام اینها سبب میشود مغز ما به روزرسانی در سیستم پاداشدهی خود بر مبنای محرکهای نوین برآید تا زندگی که سراسر مشقت شده را تحملپذیر کند. میل به دستیابی به تمام مواردی که عنوان شد، میتوانند به عنوان تحریک سیستم پاداشدهی مغز انسان عمل کنند، اما تا زمانیکه ما وارد قفس آهنین عقلانیت ابزاری زندگی به زعم ماکس وبر نشده باشیم. در جامعه کنونی که فشارهای ساختاری به شدت افزایش یافتهاند، باید محرکی تعدیل بخش باشد که فارغ از تمام محرکهای ساختاری و سیستمی سختی که بقا و زندگی را برای شخص با دستیابی به اهداف شغلی، تحصیلی و .... ممکن میکند، به انسان کمک کند تا گام به گام رو به جلو رود و میل به شادابی و رضایت را در اعماق سیناپسهای مغزی خود درک کند. اینجاست که مبحث اوقات فراغت مهم میشود. البته برای ورود به این بحث، باید با کارکرد مغز خودمان اندکی آشنا باشیم. سیستم مغزی بدن ما متشکل از میلیاردها سلول عصبی است. این سلولهای عصبی از طریق پیامهای شیمیایی با یکدیگر در ارتباط هستند که مهمترین آنها دوپامین است. دوپامین در واکنش به محرکهای بیرونی تولید و رها میشود و با انتقال پیامها و تاثیرگذاری روی مغز ما بقاء ما را به نوعی تضمین میکند. دو بخش اصلی در سیستم مغزی ما تحت تاثیر این ملکول هستند، که مسئول تمامی (تقریبا) احساسات، عواطف و به اصطلاح میل یک شخص برای بقای خود در زندگی میباشند. بنابراین اهمیت این ملکول برجسته میشود. تمام عملکردها تحت تاثیر یک مولکول یعنی دوپامین است. اما دوپامین تحت تاثیر محرکهای زیست-اجتماعی ترشح میشود؛ برای مثثال خوردن و نوشیدن، بدین شکل که با ایجاد درکی از لذت در سیستم اعصاب مرکزی ما، دوپامین باعث میشود انسان مجدداً در هنگام گرسنگی یا تشنگی در جهت تهیه غذا و آب تلاش کند.
اما در جهان امروز، میتوان این ادعا را مطرح کرد که بالاتر و مهمتر از خوردن و عوامل تولید مثلی، متغیرهای اجتماعی است که باعث ترشح دوپامین برای بقاء در انسان است؛ مانند: انواع سرمایههای اجتماعی و فرهنگی، گفتوگوهای اجتماعی، ورزش کردن، موسیقی، تئاتر، به شکل جامع هنر، جست و خیز کردن، شب نشینی، بیرون رفتن، فعالیتهای کانونی، انجمنها و گروههای مردم نهاد، این موارد محرکهای بسیار مهمی هستند که میتوانند سیستم پاداشدهی مغز را برای تلاش برای بقاء به نحوی تحت تاثیر قرار بدهند که زیستن امری مطلوب درک شود.
نکته بسیار مهم در این ارتباط با موضوع بحث ما نیز این واقعیت است که عملکرد مواد اعتیاد آور، به نحوی غیرطبیعی، میتواند جایگزینی برای این متغیرهای ضروری زیستن در جهان معاصر باشند. این مواد به طور کلی به دو شکل، با افزایش تولید دوپامین یا جلوگیری از بازجذب آن میتوانند حس مطلوبیت از بودن را افزایش دهند. در صورت تکرار مصرف این مواد، سلولهای عصبی بدن به مرور زمان، آستانه تحریکپذیری طبیعی خود را از دست میدهند و شخص مصرف کننده با سوءمصرف مواد دچار سندرم وابستگی به مواد اعتیادآور میشود. اینجاست که سلولهای عصبی در سیستم پاداشدهی مغز برای رسیدن به آستانهی تحریک و ایجاد حس مطلوبیت زیستن، دیگر به محرکهای طبیعی، برای ترشح میزان خاص دوپامین واکنش نشان نمیدهند. در این فرایند شخص آهسته آهسته به نحوی کاملا نامحسوس به موادی که مصرف میکند، وابسته میشود و به مرور زمان آستانه مقدار مصرف مواد شخص نیز افزایش پیدا میکند تا نهایت میتواند به اوردوز برسد که در واقع معنای دیگر مرگ است. نکته مهمی که باید مد نظر داشته باشیم این واقعیت است که فرد تنها پس از گذر از آستانههای مجاز تحریکپذیری سیستم دوپامینرژیک خود متوجه پیامدهای جسمانی یا روانی اعتیاد خواهد شد و تا قبل از این زمان کاملا درک مطلوبی از مصرف خواهد داشت. البته باید دقت داشته باشیم که این فرایند قابل دستکاری لحظهای نیست که ما میزان وابستگی خود به مواد را تعیین کنیم.
اما نکته قابل تامل و بسیار مهمی که در این زمینه باید مورد توجه قرار بگیرد آن است که در مواجه با سوءمصرف مواد باید مواد مخدر را با بیشتر موادی که به صورت صنعتی تولید میشوند تفکیک کنیم. موادی که پیش از این سنتی مینامیدیم، در دسته مواد مخدر قرار میگیرند، حالت خماری جسمانی دارند و پیامدهای آنها قابل تعمیم به سایر مواد نیستند، زیرا مواد صنعتی، محرک و توهمزا بیشتر وابستگی روانی ایجاد میکنند و وابستگی به آنها با میزان خماری جسمی قابل درک نیست. متاسفانه تاکید یکسویه پیامهای پیشگیرانه و اطلاعات عمومی جامعه بر مواد مخدر سبب شده تا اغلب جوانان در پاسخ به هشدارهای سلامتمحور عنوان کنند که هیچ نوع وابستگی یا اعتیاد را تجربه نکردهاند و به اصطلاح هر وقت بخواهند امکان قطع مصرف را خواهند داشت. این درحالی است که بسیاری از ایشان در مصاحبههای بالینی دوران درمان وابستگی اذعان نمودهاند که میل به مصرف مواد در وجودشان به شکلی روانی وجود داشته و پس از مدتی در طول روز برای رسیدن به حالت عادی رفتار در تعاملاتشان نیاز به مصرف مواد داشتهاند.
اما مبحث انتقادی بحث درمورد رابطه اوقات فراغت با سوء مصرف مواد، به سیاستگذاری در حوزهی مواجهه یا آنچه که امروزه بدان مبارزه با مواد مخدر میگویند، بازمیگردد. سیاستهای اجرا شده به شکل حداکثریِ در زمینه مقابله با تولید، توزیع و معامله مواد است. تمام انرژی، سرمایه، هزینه و زیرساختهای ما در جهت توسعهی بازدارندههای توزیع و عرضه مواد سرمایهگذاری شدهاند. البته این سیاستگذاریها دارای پشتوانه علمی بودهاند. لازم به ذکر است که در این موارد این علم نیست که مقصر است بلکه اعتقاد ذاتی و باورمندی ما به یافتههای علمی به عنوان کلام آخر است که باید مورد انتقاد قرار گیرد. نتایج حاصل از چهار دهه مطالعه از حدود سال ۱۹۵۶ که آزمایشات در میان موشها و برخی از جانداران انجام شد، و در آن قفسهایی با دسترسی به دو منبع آب طراحی شدند: آب معمولی و دیگری آب آغشته به مواد مخدر.
موشها در تمام آزمایشات که حدود چهار دهه طول کشید، زمانیکه به صورت اتفاقی آب آغشته به مواد را مصرف میکردند، مصرف خودشان را تا حد مرگ ادامه میدادند. نتیجه حاصل آن شد که پستانداران به شکل طبیعی و ذاتی، میل به مصرف مواد پس از تجربه آن تا سرحد مرگ را دارند؛ بنابراین سیاستگذاری چنین است که به شکل حداکثری باید مانع مواجهه یا دسترسی افراد به مواد شویم. این سیاستگذاری است که دولت ریگان با هزینههای بسیار آن را شروع کرد. و در سریال Narcos به خوبی میتوان تصویری از نتیجه سیاستگذاریهای دهههای ۸۰ و ۷۰ را مشاهده کرد که همچنان در بسیاری از کشورها ادامه دارد.
اما یک دانشمند خلاق کانادایی در سال ۱۹۸۲ آزمایشی را انجام داد. دو محیط متفاوت را در آزمایش خود لحاظ نمود: در یکی موشهایی منزوی را در قفسهایی به شکل پیشین قرار داد، و در دیگری موشها را در فضایی تحت عنوان پارک موشها مورد آزمایش قرارداد. در محیط دوم موشها به صورت دسته جمعی امکان بازی، تشکیل خانواده و تجمع در آن فضا را داشتند و به هر دو منبع آب معمولی و آغشته به مواد نیز به شکل برابر دسترسی داشتند. این مطالعه ۱۰ سال به طول انجامید و نتایج شگفتآور بودند. موشهای منزوی همان رفتار اعتیادگون را تکرار کردند؛ یعنی به محض اینکه به صورت تصادفی آب آغشته به مواد اعتیادآور را نوشیدند، سپس به آن وابسته شده و تا سرحد مرگ مصرف آن را ادامه میدادند، اما موشهای پارک موش هیچکدام علیرغم مصرف تصادفی مواد مجدداً به سراغ آن نرفتند یا به صورت محدود رفتند. نکته قابل تامل را میتوان اینگونه بیان نمود که در اینجا عنصر اوقات فراغت و رفاه در آن جامعه و پارک موشها فراهم بود.
بنابراین ضرورت دارد تا زمانیکه میخواهیم وارد فضای مواجه و پیشگیری شویم دو مفهوم را از یکدیگر تفکیک کنیم، اول تجربه مصرف مواد، و سپس وابستگی و سوء مصرف مواد؛ یعنی مصرف مواد امری طبیعی است لکن آنچه با آن به صورت غیرطبیعی مواجهیم سوء مصرف مواد است. اینجا عنصر جامعه و ظرفیتها و پتانسیلهای ساختاری آن مهم میشوند، و اگر در جامعهای ساختارهای فرصتساز برای فراغت به ویژه برای جوانان مهیا باشد امکان شیفت تجربه به سوءمصرف بسیار پایین خواهد بود.
آمار سازمان هایی که در حوزه مواد اعتیادآور مخدر، محرک و توهمزا فعالیت میکنند، حاکی از آن است که در بسیاری از کشورهایی که رفاه اجتماعی و توسعه انسانی در حد نرمال و مطلوب است مثل کشورهای اسکاندیناوی یا آلمان؛ علیرغم نرخ بالای تجربه مصرف مواد در میان نوجوانان اما نرخ سوءمصرف در این جوامع کمتر از ۵ درصد است. در حالیکه در کشور ما تجربه مصرف مواد تقریباً مساوی با سوءمصرف قلمداد میشود و متاسفانه درصد بالایی از افراد تجربه مصرف را به عنوان یک دوران گذار طی نمیکنند.
اما نکته جامعهشناختی که باید مد نظر قرار دهیم آن است که تجربه مصرف تحت هر شرایطی میتواند رخ دهد حتی در کشوری چون ما که همواره جزو سه کشور برتر جهان است در مبازه با این مسئله بوده و هزینههای مالی و جانی بسیاری را صرف کرده است.
پس این سوال را باید مطرح کرد که جوانان ما چقدر در جامعه ساختارهای فرصتساز برای فراغت در اختیار دارند تا به عنوان محرک طبیعی سیستم پاداشدهی مغزش ایشان عمل کند؟ در اینجا بحث مدیریت سوءمصرف مواد و مبارزه با موادمخدر مطرح میشود که میتواند سیاستگذاریها را کامل تغییر دهد. در واقع محل هزینهکردها تغییر میکند و ساختارهای فرهنگی و اجتماعی مدنظر قرار میگیرد.
با این رویکرد ضمن احترام به ارزشهای فرهنگی کشور، باید زمینه استفاده مطلوب از اوقات فراغت برای نوجوانان و افراد جهت زیستنی شاد فراهم شود، هرچند امروز متاسفانه کمترین فرصتهایی که حتی در فضای مجازی برای ایشان ایجاد میشود مورد واکنشهای انتظامی قرار میگیرد. در ارتباط با مخاطبان خاص ما در این رویکرد نیز باید این پرسش مطرح شود که در فضای دانشگاهی، چقدر فضا برای فعالیتهای کانونی و خلاقانه دانشجویان با ذائقههای متکثر و متنوع فرهنگی ایجاد شده است تا ایشان بتوانند به محرکهای طبیعی سیستم پادشدهی مغزی خود در بستر دانشگاه و ارزشهای فرهنگیمان دسترسی داشته باشند. یا در نگاهی کلانتر، چقدر فضای اقتصادی و سرمایهگذاریهای حوزه بینالمللی و منطقهای سبب شده که ساختارهای اقتصادی فرصتساز برای جوانان فراهم شود، تا محرکهای اقتصادی که مغز را کنترل میکنند و بقا انسان را مدیریت میکنند، بیدغدغهای روانفرسا فراهم باشند؟ آن نگاه انتقادی که در موضوع طرح شده در اینجا برجسته میشود. در واقع با این دیدگاه دیگر نمیگوییم تفریح یا طلب اوقات فراغت سبب میشود که جوانان به سمت مصرف مواد کشیده شوند بلکه نبود فضای مناسب و فرصتهای ساختاری و اجتماعی متناسب با گروههای جمعیتی و فرهنگی در جامعه برای فراغت است که سبب میشود تا تجربه مصرف به سمت سوءمصرف سوق یابد. به عبارت دیگر میتوان عنوان کرد در صورت فقدان ساختارهای فرصتساز، تجربه مصرف با ارضاء خلاءهای روانشناختی فرد و ایجاد حس مطلوبیت کاذب در غیبت محرکهای طبیعی سبب تکرار مصرف تا وابستگی مصرف میشود. این نکاتی است که با افزودن عنصر آگاهی منتج از بازاندیشی انتقادی از متن تاریخ سوءمصرف مواد قابل اکتشاف است و میتواند تغیرات بنیادینی را در مواجه با این آسیب اجتماعی در سیاستگذاریهای ایجاد کند.
اما ضرورت دارد تا در این گفتگوی دانشگاهی به ماده محرکی تحت عنوان ماریجوآنا که با نامهای مختلفی در جامعه دارد و به طور کلی هر چه که در آن THC (Tetrahydrocannabinol) وجود دارد اشاره کنیم. این ماده اثرگذاریش به لحاظ مسیر متفاوت از مواد دیگر است و بنابراین درک متفاوت و پیامدهای نسبتا متفاوت مصرف آن باعث سوءتفاهمهای بسیاری در آسیبزا بودن یا نبودن آن شده است. اما خطر این ماده در جامعه امروز ما از دو جهت بسیار مهم باید تلقی شود؛ اول) اخبار حاکی از این است که در بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان، مصرف ماریجوآنا آزاد میشود و این پیام اینگونه درک میشود که مصرف ماریجوآنا مشکلی ندارد، دوم) تاثیر بسیار مهم سن و ساختارهای اجتماعی-فرهنگی در پیامدهای آسیبزای این ماده است. در بسیاری از کشورهایی که از قانونی کردن این ماده صحبت میشود، نهادهای ناظر بر سن قانونی جهت دسترسی افراد برای استفاده از مواد حتی مصرف سیگار، به شکل حداکثری توانمند هستند این در حالی است که امروز در کشور ما هر مغازهداری به کودک در هر سن و سالی که باشد، سیگار میفروشد. بنابراین قانونی شدن نیازمند این است که ساختارهای بازدارنده و بازرسی در جامعه به شدت قدرتمند باشد تا دسترسی همچنان بر اساس متغیرهای تعیین کنندهای محدود باقی بماند. نکته بعد آنکه قانونی شدن ماریجوآنا در برخی از کشورها تحت شرایط خاصی به معنای است بی خطر بودن این ماده نیست. باید بدانیم که اصلیترین اثری که ماری جوانا در بدن میگذارد، بر بخش سفید مغز ماست که مسئول تعاملات اجتماعی است و این بخش بهشدت در میان جوانان زیر ۲۵ سال فعال و در حال رشد و نمو است و بنابراین در صورت استفاده در این سن میتواند اثرات مهلکی را برای فرد داشته باشد. اما چرا مهلک و متفاوت از سایر مواد؟ زیرا این ماده یکی از معدود موادی است که ملکول طبیعی بسیار مشابهای در بدن انسان دارد: اندوکانابینوئید (Endocannabinoid ) که در توسعه بخش learning مغز فعال است. ماده THC دقیقاً میتواند به گیرنده آن متصل شود و پس از آن بر عکس مواد دیگرکه گفتیم محرک فزاینده پیامهای مغزی هستند، این ماده سبب تأخیر در انتقال پیام میشود. شخصی که این ماده را مصرف میکند، اگر به اصطلاح در فاز خاصی باشد پس از مصرف تمرکز بیشتر و عمیقتری را گزارش خواهد کرد. این درک سبب میشود تا فرد احساس کند توانمندیاش در برقراری ارتباط با موضوع، حس، یا درکش از محیط افزایش پیدا کرده است و این حاصل عملکرد تاخیری حاصل از وجود THC است. به بیان ساده در واقع پیام عصبی خاصی بیش از سایر پیامها ادامه مییابد و شخص احساس میکند که تمرکز و توانمندیش در ارتباط با آن مورد بیشتر شده (میتواند درک یک شادی یا ترس هم باشد)؛ اما نکته بسیار حساس این داستان فاکتور سن است. متاسفانه اگر افراد زیر ۲۵ سال - هرچه پایین تر می آید خطرناکتر میشود- به مصرف موادی مانند ماری جوانا، حشیش، گُل و ... وابسته شوند، و در آن اصرار ورزند، متاسفانه باید گفت که پیامدهای مخرب آن که بیشتر در سطح یادگیری، تیکها و حملههای عصبی، و حافظه است، میتواند در تمامی عمر همراه شخص باقی بماند، البته با توجه به اطلاعات امروزی که موجود است. بنابراین باید نسبت به این ماده و مشتقات آن دوچندان حساس باشیم و بدانیم که صرف قانونی شدن یک ماده به معنای خطرناک نبودن، عدم اعتیادآوری و امکان نداشتن ابتلا به سوء مصرف آن ماده نیست.
+ پرسش: فرمودید برخی مواد مثل ماریجوآنا و مشتقات آن تاثیرات مخرب و غیرقابل بازگشتی دارد. آیا این برداشت از صحبتهای شما صحیح است که موادی وجود دارند که اثرات مخرب آنها جبرانپذیر و بازگشت به کارکرد طبیعی مغز امکانپذیر است؟ سوال بعد اینکه با توجه به رواج بسیار زیاد ماریجوانا بین جوانان، این بازگشتناپذیری، قطعیاست و به هیچوجه قابل جبران نیست یا تحت شرایطی امکانپذیر است؟
دکترعربی: در مورد بازگشت در مواد غیر از ماریجوآنا، چون آستانه تحریکپذیری نورونها تغییر میکند، بسته به مدت زمان و شدت مصرفی که فرد دارد، این بازگشتپذیری ممکن اما زمان بازگشت متفاوت است. حتی در بدترین شکلهای اعتیاد به مصرف و سوءمصرف بسیاری از مواد، امکان بازگشت به حالت عادی در صورت مداخله صحیح درمانی امکانپذیر خواهد بود. البته این نکته هم باید دقت داشته باشیم که یکی از مشکلاتی که در حوزه درمان سوءمصرف مواد وجود دارد بحث شیوه درمان است. متاسفانه در حال حاضر در حوزه درمان پارادایم ناصحیح یا بهتر است بگوییم ناتمامی حاکم است و به اصطلاح پزشکیزده است. در این رویکرد متاسفانه مفهوم زمان و ابعاد اجتماعی سوءمصرف را کنار گذاشته و گاهی مستقیم به سراغ سم زدایی میروند، با این پیشفرض اشتباه که به دنبال ترک دادن فرد هستند. باید دققت داشته باشیم که این بیماری به مرور زمان با توجه به ابعاد زیستی و خلاءهای اجتماعی در فرد ایجاد شده و اگر میخواهید به درمان برسید، باید پروسه درمان را به شکل کاملاً تدریجی طی کنید؛ مثلا تاکید یکسویه بر متادون درمانی به دلیل اینکه فرایندهای اجتماعی را لحاظ نمیکند خود امروز به یک آسیب تبدیل شده است. درمان باید به صورت زیستاجتماعی تعریف شود؛ یعنی درمان دارویی در کنار متغیرهای اجتماعی مثل خانواده درمانی، گروه درمانی، ایجاد فضای مناسب در یک بازه زمانی متناسب با میزان آسیب فرد که میتواند از ۱۲ ماه، تا ۲۰ ماه، گاهی دو تا سه سال متغیر باشد تا شخص به مرور حالت پاسخدهی سیستم پاداشدهی مغزش به حالت نرمال بازگردد. این امکان پذیر است لکن در مورد ماریجوآنا ملاک سن را باید لحاظ کنیم. اینجا بحث توسعه کانکشنهای عصبی استَ یعنی زمانیکه این ماده اثر میکند، سبب کندی شکلگیری کانکشنهای عصبی در شخص میشود. در اینجا شخص دیگر زمان برای جبران ندارد. یافتههای امروز میگوید ارتباطات نورونها تا سنین بالا توسعه خود را دارند اما در شخص جوان مبتلا به سوءمصرف THC ها توسعه آنها آنقدر کاهش پیدا میکند که شخص دیگر فرصت برای جبران و طی کردن آنچه در فاصله نوجوانی تا ۲۵ سالگی، مانع شده ندارد و از آنجا ضربه میخورد. اینست که آن را بازگشت ناپذیر میکند.
+ پرسش: سوالم تقریبا بیارتباط به موضوع است؛ به نظر شما تثبیت حکومت طالبان در افغانستان بر افزایش مواد مخدر در کشور تاثیر میگذارد یا خیر؟
دکترعربی: متاسفانه بله. حکومتها نیازمند درآمدزایی هستند و حکومتی مثل طالبان که پیشتر هم این را ثابت کرده، بدلیل اینکه تحت تاثیر مقرارت پولشویی قرار میگیرند، و نمیتوانند درآمد خاص و قانونی داشته باشند بنابراین بیشترین منابع درآمدی آنها از راههای غیرقانونی خواهد بود و یکی از اصلیترین منابع قاچاق مواد اعتیادآور است. در دورهای که طالبان در افغانستان حکومت داشتند ترانزیت مواد از ایران ۳ برابر شد و متاسفانه چون فاکتور پول هم در این بستر حضور پر رنگی دارد میتواند فسادانگیز هم باشد، و توزیع مواد را در کشور ما هم بیشتر کند. بنابراین با توجه به اینکه متاسفانه ایران در حلال طلایی عبور مواد قرار گرفته پیروزی طالبان و جذب نشدن آنها در ساختار جهانی در ارتباط با موضوع بحث ما میتواند تهدیدی برای جامعه ایران در زمینه سوءمصرف مواد باشد.
+ پرسش بینندهگان: هزینه مبارزه با موادمخدر بیشتر است یا هزینه فراهم آوردن شرایط فراغتی که نوجوانان سمت مواد نروند؟
دکترعربی: تحقیقاتی که در این حوزه انجام شده است، در کل جهان و ایران، نشان داده است که هزینه پیشگیری بسیار بسیار پائینتر از هزینههای مبارزه با تولید و توزیع مواد است.
+ البته در کشوری مثل ایران یکی از فاکتورهای تاثیرگذار برای انتخاب بین پیشگیری و مبارزه، هزینه است. فاکتورهای دیگری هم وجود دارد که شما در صحبتهایتان به آنها پرداختید؛ مثل ارزشهایی که ممکناست وجود داشته باشد و رویکردها و نگاههایی که ممکنه به اوقات فراغت وجود داشته باشد.
+ سوال مطرح کردند که «به طور جزئی چه راهکارهایی پیشنهاد میشود؟» آقای دکتر مطرح کردند که به طور کلی سرمایهگذاری در ساختارهای اجتماعی فرصتساز برای افراد جامعه به ویژه جوانان میتواند مطمئنترین مسیر برای مدیریت و کاهش سوءمصرف مواد باشد. با این حال گرچه پرداختن به این مقوله به صورت جزئی هدف این لایو نیست ولی اگر مایل هستید به این سوال هم بپردازیم.
دکترعربی: کوتاه اگر بخواهم پاسخ دهم، به صورت کلان بهرسمیت شناختن تمام نیازمندیهای زیستی و اجتماعی قشر جوان در سیاستگذاریهاست. این اولین و مهمترین اصل است که باید به سمت آن حرکت کرد. البته در حوزه اقتصادی، سیاستگذاریهایی که بتواند رشد اقتصادی را فراهم کند نیز بسیار اهمیت دارند زیرا اقتصاد تا حدودی نسبت به سیاستگذاریهای اجتماعی و فرهنگی تقدم دارد.
به شکل جزئی اول باید واقعبینانه از سطوح پایین با استفادهی بهینه از اندوخته و تجربیات کشورهایی که در این حوزه موفق بودند در زمینهی آگاهسازی کودکان، نوجوانان و جوانان با مواد اعتیادآور، بهره برد. این موضوع نیازمند تربیت مربیان آگاه، فضا و اطلاعرسانی صحیح است تا آگاهی به شکل کامل و مبتنی بر واقعیت افزایش یابد. تاکید صرف بر پیامدهای نهایی مواداعتیادآور خود یک رویکرد آسیبزاست. واقعیت را باید صحیح به جامعه ارائه نمود؛ بگوییم برای مثال دانشجوی عزیز، زمانی که شما در دوران امتحانات ترامادول مصرف میکنی، بله، به صورت موقت تاثیرگذار است، ولی این تاثیرگذاری هزینه دارد و هزینهی آن بسیار بالاست و بنابراین فرد با اولین پاداشی که از مصرف گرفت به یکباره تمامی آسیبهای آن را فراموش نمیکند. به عبارت دیگر زمانی که سیاهنمایی مطلق میکنیم و واقعیت را به صورت کامل به فراخور سن و سایر متغیرهای اجتماعی در اختیار جامعه هدف قرار نمیدهیم، جوانان در مواجهه با تجربهی مصرف به این نتیجه میرسند که «اصلا چیزی که دربارهی این مواد بیان میکنند صحیح نیست؛ پس هرچیز دیگری هم دربارهی آن میگویند دروغ است!» . در واقع سیاستهای بازدارنده مبتنی بر بازنمایی کاملا بیمارگون از مصرف مواد سبب شده تا جوان و نوجوان بعد از تجربه مصرف ناگهان به سراشیبی سقوط هدایت شود که در بسیاری موارد رهایی از آن ناممکن میشود.
+ خیلی ممنونم از این اینکه وقتتون رو در اختیارمون گذاشتید و بسیار خوشحالیم که در همایش اصلی هم در خدمتتون هستیم. اگر صحبتی پایانی هم دارید در خدمتتان هستیم.
دکترعربی: تشکر می کنم از عزیزانی که لطف کردند و ما را در این برنامه همراهی کردند و حضورشان برای من انرژی است. این همراهی برای شخص من به عنوان محرک طبیعی سیستم پاداشدهی مغزم عمل میکند و به من کمک می کند تا مسیر زیستن را با درکی مطلوب ادامه دهم. باز تاکید میکنم، برای کسانی که در این برنامه هستند و مخصوصا افرادی که به سیاستگذاران دسترسی دارند؛ متاسفانه در حوزه سیاستگذاری همچنان فکر میکنیم که گفتن واقعیتهای مرتبط با مواد اعتیادآور و آگاهی دادن به جوان، خط قرمز ماست و ما بسیار بسیار در این حوزه با فقر آگاهی و نگاههای ارزشی مواجه هستیم. دوستانی که در این جا هستید، سعی کنید در این مورد صحبت کرده، گفتگو کنید و اطلاعات را به شکل کامل از منابع مختلف جمعآوری کنید. باید به جوانان و نوجوان امکان شنیده شدن بدهیم، والدین نیز باید شنونده خوبی باشند و این توانایی را در خودشان ایجاد کنند که بتوانند تعامل سازنده را با فرندان خود داشته باشند که این تعامل مهمترین فاکتور پیشگیرانهی آسیبهای اجتماعی بهویژه در سوءمصرف مواد اعتیادآور است.
نکته آخر اینکه با توجه به شرایط کرونایی ماسک زدن فراموش نشود و تا جای ممکن از بودن در فضاهای پرجمعیت پرهیز شود.