پنجمین پیش همایش، همایش ملی سوءمصرف موادمخدر صنعتی با موضوع برنامههای کاهش و پیشگیری از سوءمصرف موادمخدر صنعتی: تعامل یا تقابل برگزار شد
گزارش پنجمین پیش همایش، همایش ملی سوءمصرف موادمخدر صنعتی با موضوع «برنامههای کاهش و پیشگیری از سوءمصرف موادمخدر صنعتی: تعامل یا تقابل»
مورخ دوشنبه ۳۱ / ۳ / ۱۴۰۰
سرکارخانم سپیده علیزاده : (مدیرعامل موسسه کاهش آسیب نور سپید هدایت)
مجموعه نور سپید هدایت، موسسه کاهش آسیب است که با مجوز سازمان بهزیستی، از سال 1388 شروع به کار کرده و بیشتر کار آن، در حوزه زنان و کودکان آسیبدیده اجتماعی و پیشگیری از اعتیاد بوده و موضوع آن در حوزه پیشگیری از اچ آی وی ایدز است. در حالحاضر، در میدان شوش تهران، مجری مرکز جامع کاهش آسیب بانوان هستیم که از دو سال پیش را راهاندازی اش کردیم و اجرایش میکنیم. در واقع این مرکز، اولین مرکزی است که سازمان بهزیستی، مجوز تحت این عنوان را در کشور داده است؛ بدین علت که، ما توانستیم تقریباً بیشتر خدماتی را که یک زن آسیبدیده بیسرپناه نیاز دارد، در یک محل و مکان ثابت کنارهم جمع کنیم و برای مددجوها در اینجا خدمات رایگان شبانه روزی را ارائه کنیم. گروههای هدف ما که به این مرکز مراجعه میکنند، حدود ۱۰۰_۱۵۰ زن بیسرپرست شهر است؛ میتوان گفت زنان بیسرپناه کشورند چراکه بسیاری از مددجوهایی که ما میزبانشان میشویم، کسانی هستند که از راههای دور و شهرستانها آمدند و حالا به هر دلیلی بیسرپناه شدند و به تهران رسیدند. میدان شوش به خاطر موقعیت جغرافیایی که دارد؛ نزدیک ترمینال، بازار و فرودگاه است، فضایی را ایجاد میکند برای کسانی که از شهرستان به هر دلیلی بیرون و به تهران میآید، خصوصاً زمانی که خانم باشند، بهسمت میدان شوش، جنوب شهر و آسیبهایی که دراینجاست، میرسد. فعالیتهایمان با همکاری شهرداری تهران، خصوصاً شهرداری منطقه ۱۲ و سازمان رفاه خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران بوده و همانطور که بیان شد، مجوز فعالیتها را نیز سازمان بهزیستی استان تهران صادر کردهاست. اتفاقی که دراینجا رخ داده و به موضوع تعامل و تقابل در حوزه اعتیاد ربط دارد، خصوصاً در مورد زنان صحبت میکنم که حداقل در مورد خودم قابل لمستر است و مثالهایم بیشتر به حوزه زنان باز میگردد، سپس به سوالات بینندگان پاسخ خواهمداد. کار در حوزه اعتیاد و به خصوص برای زنان کارتنخواب، خیلی با استقبال مواجه نمیشود. بارها و بارها پیش آمدهاست که با شهردارهای مناطق مختلف تهران صحبت کرده، طرح هایم را ارائه دادم. ایدههایم در حوزه زنان بیان کردم ازجمله جای خواب امن برایشان فراهم کنیم، سرپناه، غذا، خدمات مشاوره و روانشناسی، کارآفرینی داشتهباشند. آنها پس از دیدن طرح بسیار از آن استقبال کردند اما نهایتاً گفتند این طرح را در حوزه آقایان اجرا کنید چراکه زنان حاشیه دارند، نمیتوانیم وارد شویم، وارد شدن به آن سخت است، شرایط شرایطی نیست که مورد استقبال قرار بگیرد. درنتیجه آن، زنان آسیبدیده بیشتر طرد شده، از خدمات محروم و مورد آسیب قرار میگیرند، آنان مجبور میشوند بیشتر بهجای مراجعه به مراکزی که به صورت دولتی و قانونی میتواند به آنها خدمات بدهند، بهسمت خانههای فساد و تیمی کشیده و در واقع جذب جاهایی میشوند که دسترسی به آنها سختتر است. بدیهی است جایی که دسترسی به آن سختتر باشد، قطعاً خدمات دادن آنجا نیز سختتر است و زنان با آسیبهای عمیقتری در آنجا مواجه میشود. شرایطی پیش آمد که شهردار منطقه دوازده تهران، این چالش و تمام حاشیهها و دردسرهایی که ایجاد میشود را پذیرفتند و ما توانستیم شروع کارمان را دو سال پیش در میدان شوش، مشخصاً برای زنان بیسرپناه شهر تهران شروع کنیم. اتفاقاتی که با آن مواجه شدیم تقابل شورایاری محل، نیروی انتظامی و کسانی که به هر دلیلی موافق زندگی و تجمع یک تعداد زیادی زنان آسیب دیده در یک محیط آسیبدیده نبودند. درگیریها و حاشیههایی که همیشه بودند، بیشتر شدند و اینگونه بود که در بسیاری از محلات و مناطق دیگر مثل باغ آذری در منطقه ۱۶، کار به جایی رسید که شورایاری محل گفت، خودم را آتش میزنم اما نمیگذارم در اینجا مرکز خدماتدهی برای زنان آسیبدیده راهاندازی شود. تمامی این تقابلها، بهخاطر آن تبعیضهایی است که نسبت به زنان آسیبدیده و معتاد وجود دارد و سپس ترس از ترددهایی که ممکن است آسیبها و مشکلات محل افزایش پیدا کند. آنچه واقعیت دارد این است که زنان معتاد و کلا آدمهای معتاد، همه فارغ از جنسیت، از همین خانهها و خانوادهها درآمدند؛ حاصل تربیت همین فرهنگ بوده و غالباً حدود سنی آنها زیر ۴۰ سال است و آدمهایی هستند که برای همین نسل و کشور هستند.
میدانیم اعتیاد، حوزه ای است که چندین متولی و مدعی دارد، گاهی خودمانی میگویم چندین پدر دارد اما یتیم و بیپدر است. بهخاطر این که آخرسر هیچکس مسئولیت اصلی کاری که باید انجام بدهد را نمیپذیرد. تعاملی بین بسیاری از ارگانها وجود ندارد و هر سازمان مسئولیت خود را به گردن سازمان دیگر میاندازد. بارها پیش آمدهاست که برای زنان سالخورده در اینجا دستور قضایی از معاون دادستان گرفتهام تا آنان به دست سازمان بهزیستی بسپاریم. سازمان بهزیستی به من میگوید چرا آنان را تحویل شهرداری نمیدهی! میگویم مرکز خودم، مرکز شهرداری است اما میگویند با ۱۳۷ تماس بگیر، ۱۳۷ میگوید با ۱۲۳ تماس بگیرید، آنجا نیز میگویند با ۱۱۰ تماس بگیرید. اینها همان عدم تعامل است که در حوزه اعتیاد وجود دارد و در نهایت چوبش را مددجویی میخورد که به آنها میگوییم تهِخطی. سودش را صاحبان و مالکان خانههای تیمی و فساد، قاچاقچیانی که دستشان در این کار است و دنبال ترس، تردید و تعلل مصرف کنندهها هستند از اینکه بخواهند از جای رسمی مجوز داری، خدمات پیشگیری از اعتیاد، کاهش آسیب و یا درمان اعتیاد بگیرند. قطعاً برای آنها بهتر است که مصرف کنندهها،کارتنخواب و تهِخطی، برده جسمی، جنسی و روانی اینها باشند تا اینکه بخواهند توانمند شده و به مجدد به جامعه بازگردند؛ بنابراین ممانعتهایی را به وجود میآورند.
حوزه اعتیاد حوزه جنگ نیست؛ همه ما یک هدف مشترک داریم، "کسی که وارد و گرفتار داستان اعتیاد شدهاست را تبدیل به آدم مفیدی برای جامعه کنیم، به خانهاش باز گردانیم". حتماً شنیدهاید بعضی ها میگویند، یک جزیره درست کنید و معتادان را در آنجا بریزید، همه آنها را بکشید و...، بارها و بارها از کسانیکه این حرف را زدند پرسیدم، اگر بچه خودت بود هم با همین قساوت حاضر با بودی که او را در جزیره دیگری بندازی؟ حالا اگر که او را در جزیره دیگری انداختی، مشکلات و ریشه اعتیادش چه؟ اعتیاد یک بیماری چند وجهی است. قطعاً یک آدم مسبب آن نبوده و یک شبه رخ ندادهاست.
ریشه این مشکلات وجود دارد که روشن و زنده اند. تا وقتیکه ریشه این مشکلات حل نشود، یکی پس از دیگری مصرفکننده و معتاد به جامعه اضافه میشود؛ کما اینکه میبینیم سن اعتیاد پایین آمده، اخیرا اعتیاد داردبیشتر تِم زنانه میگیرد، معتادان متجاهر بیشتر شدهاند. برای اینکه تعداد کارتنخوابها بیشتر شده، در شهر و بیشتر تردد میکنند. همه اینها نشاندهنده این است که ما در حوزه اعتیاد و کاهش آسیب موفق نبودهایم. بهشدت به دهه ۷۰ و حدود دهه ۸۰ و در حال بازگشت به عقب هستیم. از نظر پیشگیری ایدز در بین معتادان تزریقی، یکی از کشورهای موفق و الگو، از نظر برنامههایی که داشتیم چه در زندانها و چه در بین معتادان تزریقی خارج از زندان بودیم. الان در مورد ایدز صحبت کردن تبدیل به انگ شده و کمتر اجازه میدهند در مورد آن صحبت شود. کمتر کسی جرات میکند وارد حوزه پیشگیری از بارداری و توزیع اقلام کاهش آسیب (که همزمان اقلام پیشگیری از بارداری نیز هستند مثل کاندوم) وارد می شوند، میبینید که مخالفتها بهقدری است که بسیاری از همکاران عطای این کار را به لقایش بخشیدند و به دنبال دردسر آن نیستند. نتیجه آن متولد شدن بچهها در چرخه آسیب است. بچه هایی که از والدین معتاد مصرفکننده و گرفتار، ناخواسته وارد این زندگی شده و در این آسیبها رشد کرده و سپس به بزهکاران و خلافکاران جامعه و قاچاقچی، تبدیل می شوند و مجدد همین کودک که اکنون بزرگ شده است را دستگیر و به زندان میبریم و اعدامش میکنیم. این چرخه آسیبهای اجتماعی است که به شدت تکرار میشود. نهایتاًهمه به این دنیا آمدیم که برای اندازهای موثر و مفید باشیم و جهان را به سمت بهتر شدن و خوب شدن ببریم. قطعا خیلیها در این پروسه و جریان ناموفق بودند ولی ما مدعی هستیم که بهعنوان فعال اجتماعی، هدف و قصد ما کاهش آسیبهای اجتماعی است و در این حوزه قدم برمی داریم. ما به حمایت نیاز داریم و متاسفانه حمایت های دولتی از ما بسیار کم است؛ برای مثال اگر درصدی بخواهم اعلام کنم از حمایتهایی که میتوانست باشد و اکنون داریم، کمتر از ۱۰ درصد است. بحث تعامل و تقابل تماماً به نیروی انتظامی بازنمیگردد. درست است که رویکرد نیروی انتظامی اندکی خشن است و معتقد به درمان اجباری و کمپهای ماده ۱۶ است که مددجو ها آن را دوست ندارند، فعالان این حوزه اعتقادی به اثرگذاری آن ندارند و خود من یکی از منتقدین این طرح هستم، اما واقعیت این است که آنها هم مثل ما برنامه و هدفشان کمک کردن در حوزه اعتیاد است؛ زمانیکه یکسری آدمها فاقد تجربه و دانش لازم هستند، قدم برای نداشتن آنها مفیدتر از قدم برداشتنشان است؛ مثل محصور کردن پارک شوش تهران. عدهای میگفتند چه میکردیم، معتادان در پارک زیاد بودند، حصار کشیدیم. دستتان درد نکند! معتادان الان در پارک زیاد نیستند اما الان در کوچهها، خیابانها، پسکوچهها و خانههای فساد هستند. گفتند خوب چکار باید میکردیم؟ گفتم شاید بهتر بود که الان هیچ کاری نمیکردید، تا زمانیکه حداقل ارگانهای متولی به یک نتیجه واحدی برسند. اینکه صورت مسئله را پاک کرده، قصه را عوض کنیم و مسئولیت را به گردن سازمان دیگری بیاندازیم، نهایتاً همه در یک کشتی نشسته و برای یک شهر و کشوری هستیم. آسیبها مانند یک زنحیر به یکدیگر وصلاند. شما نمیتوانید ممانعت کنید از اینکه بچهای با والدین آسیب دیده در کنار فرزند شما که والدین آسیبدیده ندارد، همکلاس شوند. بنابراین آسیبها به یکدیگر وصلاند و نمیتوان جلوی اینها را گرفت و پیشبینی کرد. این اتفاقات میافتد و بهتر است که تعاملمان را در این حوزه بیشتر کرده، بیشتر با یکدیگر حرف بزنیم و گفتگو کنیم. نزدیک به یک سال اخیر معدود سازمانهایی (شاید یک بار پیش آمده) ما را برای جلسه تصمیم گیری دعوت کردند، نظرمان را برای تصمیمات و اقداماتی که صورت میگیرد، نخواستند. ما ۱۶ سال است در این حوزه بخصوص با زنان و کودکان، کار میکنیم، نظرمان را نخواستند.
مبحث اعتیاد مانند حوزه روانشناسی، هر کسی فکر میکند حالا که من چند کتاب روانشناسی خواندم بنابراین روانشناسی بلدم و به خود جرأت و اجازه این را میدهد که اگر در خیابان با شخصی صحبت میکند به او پیشنهادات روانشناسانه بدهد و مشاور طور صحبت کند؛ حوزه اعتیاد نیز از آن حوزههایی است که هر کسی خود را در آن صاحب نظر میداند و لزومی نمیبیند که بخواهد با سازمانهای مردمنهاد تعامل کند تا به یک نتیجه برسد که چه کاری را انجام دهیم بهتر است. در نهایت هنوز هم بعد از ۴۰ سال از همان راه کوشش و خطا جلو میروند، هنوز هم اشتباه میکنند و برنمیگردند ببینند اشتباهشان کجا بوده. آنها از اشتباهشان یک نتیجه میگیرند و از یک مسیر اشتباهتری حرکت میکنند؛ مثل همین حوزه کارتنخوابها که وقتی امنیت معتادان در سطح زمین از بین میبرند و طردشان میکنند، چقدر زندگیهای زیرزمینی، زیر تونلها، زیر پوست شهر بیشتر و عمیقتر میشود. گاهی هیچ کاری نکردن بهتر از هر کاری کردن است. توصیه من به مسئولینی که اواخر دوره کاری شان است، درگیریهای سیاسی و اجتماعی زیادی دارند این است که هیچ کاری نکنید و اجازه دهید حداقل همان اندازه که آسیب هست، باشد. شما لگد نزنید، این درد و چرک را نترکانید.
سوال:
اشاره کردید به حوزههایی که غیر قابل کنترل و پیشبینی هستند، در صورتی که جامعه توقع دارد که در آن حوزهها پیشگیری صورت گیرد و در مقابل حوزههایی هستند که پیشگیری میتواند در آنها بسیار موثر باشد و توجهها به سمت آنها جلب نمیشود. در چه حوزههایی واقعا پیشبینی نکردن و ایجاد کنترل نکردن میتواند بازدهی بیشتری داشته باشد و ورود به چه حوزهای میتواند به جامعه بیشتر کمک کند؟
پاسخ:
بحث حوزه اعتیاد، بحث قابل پیشگری است. شما هرچقدر آموزشها را زودتر شروع کنید، حتی از سن مهدکودک و پیشدبستانی، قطعاً تأثیرات بهتری خواهد داشت. اگر یک بچه مهدکودک بداند سیگار کشیدن و مشروب خوردن خوب است یا بد، در این موقعیت باید چه بگویی، همراهی نکنی و این آموزشها را ببیند، پیشگیرانه خواهد بود.
در مدارس خاطرهای دارم که برای دوستانم تعریف میکنم. برای صحبت درباره مسائل ویژه نوجوانان که در سن راهنمایی بودند، به مدرسهای دعوت شدم. تمام این دختران بحث را به سمت مسائل جنسی میبردند و سوالات بسیاری داشتند. من تلاش کردم تا سوالاتشان را پاسخ دهم. زمانیکه از آنجا خارج شدم با حال بد مدیر مدرسه مواجه شدم که شما نباید وارد این مسائل میشدید و... . در بحث و کلاس که بودیم، نامههای بسیاری از دختر خانمها به دست من رسید. گفتند سوالاتی داریم که نمیتوانیم در جمع بپرسیم، من گفتم وقت نداریم که یک به یک صحبت کنیم بنابراین سوالاتتان را روی کاغذ بنویسید تا من پاسخ دهم. زمانیکه مقاومت مدیر مدرسه را دیدم که چرا درمورد ابتداییترین چیزها صحبت کردید، همزمان نامههای بچهها را میخواتدم و دلم میسوخت از اینکه چقدر فاصله است بین نظام آموزشی و اتفاقی که در مدارس میافتد . سعی کردم چند مورد از اینها را برای مدیر مدرسه توضیح دهم که دختری در کلاس من نشسته و صحبتهایم را گوش میدهد، باردار است و تو هنوز درگیر آن هستی که چرا در مورد آن موضوع صحبت کردیم و چرا اجازه دادیم که او سوالش را بپرسد؟ دختری از من پرسیدهبود، من با پسری دوست هستم که میگوید زمانی که روی بدن من زخم باشد و خون بیاید، بیشتر مرا دوست دارد. انحرافات و گرایشات وحشتناک عمیق جنسی در ایران وجود دارد و همچنان مدیرمدرسه درگیر آن است که آیا لازم هست ما درمورد این موارد با آنها صحبت کنیم یا خیر.
در حوزه اعتیاد نیز چنین است. بچهها به راحتی در بسیاری از فضاها که مهمانی و صحبتهای دو نفرهشان، انواع و اقسام مواد را میبینند و میشناسند، شاید گاهی آن را امتحان میکنند و همچنان تفکر در مدارس بر این است که یکسری از آموزشها نباید داده شود. این اتفاقات از آن دست اتفاقاتی است که قابل پیشگیری است. هر زمانی که آموزشهایمان را شروع کنیم، میتوان پیشگیری کرد. در این حوزهها نه تنها به بچهها که به مادر پدرها نیز آموزشی ندادهایم. یکی از دغدغههای بزرگ مردم شهر این است که فرزندشان مواد میکشد، گل میکشد؛ آیا باید برایش توضیح داد یا خیر، آیا باید او را در منزل نگه داشت یا خیر، آیا باید در کمپ بستری کرد یا نه؟ آنان آموزشی ندیدهاند که در این موقعیت باید چه کنند.
سوال:
همانطور که اشاره کردید نهادهای مختلف وجود دارند که علیرغم موازی بودن مسئولیت هایشان، بازدهی بالایی ندارند و در تعامل با یکدیگر نیستند؛ مثل همان عدم اجازه ورود شما به عنوان صاحبنظر و اقدامات غیرکارشناسانه مثل محصور کردن پارک شوش پیشنهاد شما بهعنوان کسی که در این حوزه فعال هستید اگر بخواهید نهادی را مثال بزنید و که بگویید اگر در این حوزه که جزو اختیاراتش است، بتواند فعالیت کند، مراجعهکننده ما بهتر میپذیرد تا اینکه در حوزه خاص دیگری ورود داشته باشد.
سوال:
نیروی انتظامی چگونه میتواند در این مسیر همراهمان باشد و به مددجوها برای درمان اعتیاد و رها شدن از این داستان کمک کند؟
پاسخ:
یک نمونه مثال میزنم، در دو هفته اخیر، نیروی انتظامی، وَن پلیس را نزدیک مرکز میگذاشت و هر کسی که وارد پارک شوش میشد و ظاهر (به قول آنها) متجاهر داشت را سوار کرده و به درمانهای اجباری میبرد مددجوهایمان میگفتند، به ما گفتند چونکه دوره کروناست دیگر سه ماه و شش ماه در کمپهای اجباری نگهتان نمیداریم بلکه دوره های طولانی تر یک ساله نگه داری می کنیم. از ترس این که پلیس آنها را نگیرد، حتی داخل گرمخانه و خوابگاه ما نیز نمیآمدند. این همان تقابل است. چرا باید نزدیک لونه زنبور ماشین بگذارید. اینها آدمهایی هستند که بهصورت داوطلبانه آمدهاند خدمات کاهش آسیب دریافت کنند، چه حکمتی است که بهجای آنکه در شهر بچرخید، در اتوبانها زیربوتهها، زیر تونلها کانالهای فاضلاب، آدمهایی را پیدا کنید که به شکلی اگر میخواهید به زور به کسی کمک کنید، به آنها کمک کنید. چرا سراغ آدمهایی آمدهاید که خودشان داوطلبانه برای گرفتن خدمات میآیند. شما باعث میشوید که آنها اعتمادشان را نسبت به مرکز ما نیز از دست بدهند و تنها جاییکه میتوانست سر پناه امنشان باشد، تبدیل به تله شما شود. این یکی از آن کارهایی است که زیبا و قشنگ نیست و زیاد هم نمیتوان منتقد آن بود؛ چراکه با یک نهاد نظامی مواجهاید که در حد خود، تلاشش را برای برقراری امنیت شهر و مردم میکند ولی راهی که رفته، راه نتیجه بخشی نیست. شاید شاید و شاید که بعید میدانم چنین باشد برای مردم شهر خوب باشد، برای مددجوها خوب نبوده و باعث پراکندگی آنان شدهاست. حصار کشی پارک شوش یکی از آن اقدامات غیرکارشناسانهای است که انجام داده اند.